سرنوشت)پارت ۱۲
سرنوشت)پارت ۱۲
منم شروع کردم به درس کردن صبحونه واینکه دانی بهم کفته بود باید حتما یه کاسه پر از توت فرنگی برا تهیونگ بزارم میزو چیدم منتظر بودم که بیاد بعد از چند دیقه اومد سلامی کردم متقابلا سلامی کردو به سمت اتاقی رف که فک کنم اتاق خدش بود داشتم دورو برو. تمیز میکردم که اومد واعههه بایه کت شلوار خاکستری و یه پیراهن سفید ساعت مچیش چه سلیقه ای داشت موهاشم حالت چتری نامرتب روصورتش ریخته بود که صورتشو خیلی حذاب کرده بود همینطور داشتم نگاش میکردم که گف: خانوم لی چیزی شده چرا اینجوری نگام میکنی
دستپاچه نگاهمو ازش گرفتم و گفتم نه نه چیزی نیس کاسه ی توت فرنگی رو گذاشتم رومیز منم یه گوشه وایساده بودم چرا اینجوری شده بود قلبم به شدت به سینم میکوبید من چم شده بود
بعد از خوردن صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم به محض رسیدن بهم گف: امروز باید برم بیرون کار دارم توهم باید باهام بیای
چشمی گفتم که همزمان دیدن یه اقایی دم در شرکت که با تیپ رسمی ایستاده بود و به ما نگاه میکرد تهیونگ رفت سمتش باهاش دست داد و. گف کجایی پسر. چندوقته نیستی....
منم شروع کردم به درس کردن صبحونه واینکه دانی بهم کفته بود باید حتما یه کاسه پر از توت فرنگی برا تهیونگ بزارم میزو چیدم منتظر بودم که بیاد بعد از چند دیقه اومد سلامی کردم متقابلا سلامی کردو به سمت اتاقی رف که فک کنم اتاق خدش بود داشتم دورو برو. تمیز میکردم که اومد واعههه بایه کت شلوار خاکستری و یه پیراهن سفید ساعت مچیش چه سلیقه ای داشت موهاشم حالت چتری نامرتب روصورتش ریخته بود که صورتشو خیلی حذاب کرده بود همینطور داشتم نگاش میکردم که گف: خانوم لی چیزی شده چرا اینجوری نگام میکنی
دستپاچه نگاهمو ازش گرفتم و گفتم نه نه چیزی نیس کاسه ی توت فرنگی رو گذاشتم رومیز منم یه گوشه وایساده بودم چرا اینجوری شده بود قلبم به شدت به سینم میکوبید من چم شده بود
بعد از خوردن صبحانه به سمت شرکت حرکت کردیم به محض رسیدن بهم گف: امروز باید برم بیرون کار دارم توهم باید باهام بیای
چشمی گفتم که همزمان دیدن یه اقایی دم در شرکت که با تیپ رسمی ایستاده بود و به ما نگاه میکرد تهیونگ رفت سمتش باهاش دست داد و. گف کجایی پسر. چندوقته نیستی....
۲.۲k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.