بابت تاخیر شرمندم پارت ۵ کوک نام : من میترسم بغلم کن
کوک: بعد اون حرف دکتر حسابی تو فکر فرو رفتم جوری که نفهمیدم عشقم از حالت بیهوشی بیرون اومده 😭
باخودم تکرار میکردن میگفتم من هیچ وقت وار.د ا.ت نشدم چرا باید بار دار شه
همینجوری با خدم حرف میزدم که انگاری یکی صدام کرد دور و برم رو چک کردم دیدم صدا ی ا.ت بوده به سمتش رفتم
کوک: سلام عزیزم . بیدار شدی . حالت چطوره خوبی توریت که نشده
ا.ت: سلام .ممنون خوبم
کوک: خدارو شکر
ا.ت: لبخند میزنه🙂
کوک: بعد از مرخص کردن ا.ت با هم رفتیم خونه
ا.ت: اخ جون بالخره خونه دلم برای خونه تنگ شده بود
کوک: عزیزم زیاد تکون نخور
ا.ت: چرا
کوک: باید برات توضیح بدم برو بشین برات بگم
ا.ت: چشم
کوک رفت روی مبل نشست و با اشاره به ا.ت گفت بیاد کنارش و براش تعریف کرد .................... و گفت
کوک: عزیزم یادم نیست که من کاری کرده باشم که تو بار دار شی
ا.ت: 《بحث رو میچرخونه 》اون رو ولش کن امروز هوا خوبه بریم خرید
کوک: با داد دارم بهت میگم این بچه بچه من نیست بچه کیه !!!!!!!!!
ا.ت: سر من داد نزن معلومه که بچه توعه
کوک: خودت خواستی میدونی چیه اصلا چون میدونم بچه من نیست همین العان میری تو اتاق تا یکمم از من مزه درد رو بچشی فهمیدی
ا.ت: کوک داری از چی حرف میزنی
کوک: میری تو اتاق یا نه
ا.ت: معلومه که نه
کوک بغلت میکنه و با زور تورو میبره تو اتاق در رو هم قفل میکنه تو رو میندازه رو تخت ولی تو بلند میشی اونم از گردنت میگیره و لب هاتو میبوسه بعد تورو اروم خم میکنه و میبره رو تخت
لب هاتو ول میکنه و یه بار دیگه هجوم میبره رو لب هات ایندفعه هر یه ثانیه تند تر لب هاتو میبوسید
لب ها تو ول میکنه
ا.ت: کوک اگه بلایی سر من و بچم بیاد بلایی سرت میارم که ......
نمیزاره حرف بزنی
کوک: خفه شو تو مال منی و بام خیانت کردی
ا.ت: من بهت خیانت نکردم
کوک: با داد چرا کردی اگه نکردی این بچه مال کیه
ا.ت: مال تو
کوک: دارم بهت میگم بچه من نیست من هیچ وقت بهت تعرض نکردم چرا نمیفهمی
ا.ت داره اشک میریزه 😢😭😭😭😭
کوک اشک هاتو پاک میکنه
ا.ت: تو که نمیخوایی باهام کاری کنی میخوایی
کوک: نگران نباش سریع تموم میشه
ا.ت: کوک ازت خواهش میکنم
کوک : نمیخوام بچه ای که مال من نیست تو شکمت باشه میفهمی یا نه
ا.ت: ازت خواهش میکنم
کوک: بهت گفتم تامل کن زود تموم میشه فقد میخوام سقدش کنم همین
ا.ت: گریه 😭😭😭😭😭😭😭😭
کوک دوباره لب هاتو میبوسه و ولت نمیکنه لباس هاتو اروم اروم با ملایمت در میاره در حالی که تو داری اشک میریزی بعد شروع میکنه لباس های خودشو در میاره اروم وا..ردت میکنه
لب هاتو ول میکنه و روت میشینه و شروع میکنه به تلم.به زدت میبینه که تو نمیزاری کارش رو انجام بده دست هاتو میبنده و واردت میکنه کم کم خون ریزی میکنی و مفهمه بچه سقد شده ولت میکنه و لباس میپوشه 😭
باخودم تکرار میکردن میگفتم من هیچ وقت وار.د ا.ت نشدم چرا باید بار دار شه
همینجوری با خدم حرف میزدم که انگاری یکی صدام کرد دور و برم رو چک کردم دیدم صدا ی ا.ت بوده به سمتش رفتم
کوک: سلام عزیزم . بیدار شدی . حالت چطوره خوبی توریت که نشده
ا.ت: سلام .ممنون خوبم
کوک: خدارو شکر
ا.ت: لبخند میزنه🙂
کوک: بعد از مرخص کردن ا.ت با هم رفتیم خونه
ا.ت: اخ جون بالخره خونه دلم برای خونه تنگ شده بود
کوک: عزیزم زیاد تکون نخور
ا.ت: چرا
کوک: باید برات توضیح بدم برو بشین برات بگم
ا.ت: چشم
کوک رفت روی مبل نشست و با اشاره به ا.ت گفت بیاد کنارش و براش تعریف کرد .................... و گفت
کوک: عزیزم یادم نیست که من کاری کرده باشم که تو بار دار شی
ا.ت: 《بحث رو میچرخونه 》اون رو ولش کن امروز هوا خوبه بریم خرید
کوک: با داد دارم بهت میگم این بچه بچه من نیست بچه کیه !!!!!!!!!
ا.ت: سر من داد نزن معلومه که بچه توعه
کوک: خودت خواستی میدونی چیه اصلا چون میدونم بچه من نیست همین العان میری تو اتاق تا یکمم از من مزه درد رو بچشی فهمیدی
ا.ت: کوک داری از چی حرف میزنی
کوک: میری تو اتاق یا نه
ا.ت: معلومه که نه
کوک بغلت میکنه و با زور تورو میبره تو اتاق در رو هم قفل میکنه تو رو میندازه رو تخت ولی تو بلند میشی اونم از گردنت میگیره و لب هاتو میبوسه بعد تورو اروم خم میکنه و میبره رو تخت
لب هاتو ول میکنه و یه بار دیگه هجوم میبره رو لب هات ایندفعه هر یه ثانیه تند تر لب هاتو میبوسید
لب ها تو ول میکنه
ا.ت: کوک اگه بلایی سر من و بچم بیاد بلایی سرت میارم که ......
نمیزاره حرف بزنی
کوک: خفه شو تو مال منی و بام خیانت کردی
ا.ت: من بهت خیانت نکردم
کوک: با داد چرا کردی اگه نکردی این بچه مال کیه
ا.ت: مال تو
کوک: دارم بهت میگم بچه من نیست من هیچ وقت بهت تعرض نکردم چرا نمیفهمی
ا.ت داره اشک میریزه 😢😭😭😭😭
کوک اشک هاتو پاک میکنه
ا.ت: تو که نمیخوایی باهام کاری کنی میخوایی
کوک: نگران نباش سریع تموم میشه
ا.ت: کوک ازت خواهش میکنم
کوک : نمیخوام بچه ای که مال من نیست تو شکمت باشه میفهمی یا نه
ا.ت: ازت خواهش میکنم
کوک: بهت گفتم تامل کن زود تموم میشه فقد میخوام سقدش کنم همین
ا.ت: گریه 😭😭😭😭😭😭😭😭
کوک دوباره لب هاتو میبوسه و ولت نمیکنه لباس هاتو اروم اروم با ملایمت در میاره در حالی که تو داری اشک میریزی بعد شروع میکنه لباس های خودشو در میاره اروم وا..ردت میکنه
لب هاتو ول میکنه و روت میشینه و شروع میکنه به تلم.به زدت میبینه که تو نمیزاری کارش رو انجام بده دست هاتو میبنده و واردت میکنه کم کم خون ریزی میکنی و مفهمه بچه سقد شده ولت میکنه و لباس میپوشه 😭
۸.۹k
۲۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.