پارت نه:+ چرا وایسم؟ - ا.ت الان نمیتونیم باهم باشیم؟ + نه
پارت نه:+ چرا وایسم؟ - ا.ت الان نمیتونیم باهم باشیم؟ + نه نمیتونیم - چرا چرا حالا که من عاشقت شدم نمیتونم باهم باشیم؟ ها؟؟؟+ کوکی من به خودم قول دادم که باهات نباشم حتی اگه دوسم داشته باشی حتی اگه دوست داشته باشم ... کوکیا بعد حس من نسبت بهت خیلی کم شده ... شاید هوس بوده- ا.ت به فرصت بهم بده خواهش میکنم یه فرصت بهم بده صداش باز بغض داشت صدای پر بغضش اذیتم میکرد و احساس میکردم دارم بهش ظلم میکنم ، بغلش کردم و توی بغلم آروم گریه میکرد منم گریم گرفته بود منم آروم باهاش گریه میکردم - توچرا گریه میکنی ها؟من باید گریه کنم منم که نمیتونم باهات باشم من که نمیتونم داشته باشمت من چیکار کنم ها ها اشکاش بیشتر میشد + کوکیا.. گریه نکن من که ... آدم مهمی نیستم که گریه میکنی - تو برای من... مهم ترین آدم هستی مهم ترین فرد زندگیمی ای کاش بتونم بدست بیارمت... ای کاش همه کاش ها برداشته میشد و همه ارزو هامون تبدیل به واقعیت میشد .... حرف هاش قلبمو به درد آورده بود خیلی زیاد... خیلی .... - ا.ت برای آخرین بار ازت میپرسم مال من میشی ؟ من حسم نسبت به کوکی خیلی کم شده بود تقریبا دیگه دوسش نداشتم... یاد جیمین افتادم و اون فیس کیوتش یاد اون مهربونیاش یاد همه چیش چرا یاد جیمین افتادم چرا؟ چرا یاد خوبیای جیمین ،صداس خنده هاش،طرز نگاهش،مدل اخماش،مظلوم حرف زدنش ،حس خوبی که توی بغلش داشتم ... چرا یاد جیمین افتادم و قلبم تند زد ... چرا؟ نکنه دارم عاشق جیمین میشم نکنه... چشمامو به چشمای کوک دوختم + کوکیا من.... کوک به چشمام خیره شد نگاهش رنگ غم گرفت - ا.ت من از نگاهت خیلی چیزا رو خوندم... نگاهت چیزی دیگه ای رو میگه... تو حسن داره نسبت به من از بین میره و داری عاشق یکی دیگه میشی نه... کوک از کجا فهمیده بود از کجا فهمیده بود که قلبم دیگه حسی نسبت به کوک نداره... شاید من از اولش حسم نسبت به کوک هوس بوده... آخه آدم عاشق که انقدر زود معشوقشو فراموش نمیکنه ... انقدر زود حسشو فراموش نمیکنه آدمی که عاشقه سالها عاشق میمونه ... سالها فراموشش نمیکنه ... + کوکا اگه من واقعا عاشقت بودم سالها نمیتونستم فراموشت کنم... سالها نمیتونستم عاشقت نباشم ... اما حالا فهمیدم که حسم نسبت بهت هوس بوده ... کوکیا بیا باز همون رفیقای قدیمی باشیم باشه؟ کوک خودشو از توی بغلم در آورد و بلند شد و حرکت کرد خواستم همراهش برم -میخوام تنها باشم سر گام ایستادم - برگرد توی چادر انگار یکی خیلی منتظرته این حرف رو زد و رفت
۴۵.۸k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.