وقتی داییت عاشقت میشه....😈
پارت شیشم*
ات~
صبح با سردرد بدی بیدار شدم چشمام تار میدیدم اما مطمعن بودم که تو اتاق خودم نبودم بزور پاشدم و دستشویی رو پیدا کردم و صورتمو آب زدم سرم واقعا خیلی درد میکرد بعد چند ثانیه که به خودم اومدم مثل برق گرفته ها همه چی یادم اومد
لعنتییییییییی دیشب کوک ؟؟؟ وات دهل اون...اون منو بوسید گفت که عاشقم نه نه بابا حتما توهمات خودمه اما اون خیلی واقعی بود اما..اما چطور اون اون نمیشه نمیشه اون داییم داشتم به دیشب فکر میکردم که یهو جونگ کوک صدام کرد اگه درباره دیشب بپرسه چی چی بگم .... خدایااا صدای قدم هاشو که داشت به اتاق نزدیک میشد رو شنیدم چیکار .... کنم چیکار کنم(حالت استرس ) داشتم فکر میکردم که یهو در باز شد و مساوی شد با اینکه رنگ من مثل کچ بشه
کوک:صبح بخیر
لونا:ص... صبح... صبح بخیر
کوک:چیزی شده رنگت پریده
لونا:کی من؟؟؟؟ نه بابا ...... دستمو کشیدم رو صورتم چیز آخه میدونی صبح یکم حالت تهوع داشتم بعد متوجه شدم که تو اتاق خودم نیستم برای همین (با استرس خنده های کوتاه فیک)
جونگ کوک~
فهمیدم داره دروغ میگه چون هروقت میخواست دروغ بگه استرس می گرفت و خند های کوتاه و فیک میکرد و امکان نداره از تم اتاق نفهمیده باشه که خونه من پس همه چی از دیشب یادشه که اینطور
جونگ کوک :دیشب...... .
لایک کنید♡👈❤
ات~
صبح با سردرد بدی بیدار شدم چشمام تار میدیدم اما مطمعن بودم که تو اتاق خودم نبودم بزور پاشدم و دستشویی رو پیدا کردم و صورتمو آب زدم سرم واقعا خیلی درد میکرد بعد چند ثانیه که به خودم اومدم مثل برق گرفته ها همه چی یادم اومد
لعنتییییییییی دیشب کوک ؟؟؟ وات دهل اون...اون منو بوسید گفت که عاشقم نه نه بابا حتما توهمات خودمه اما اون خیلی واقعی بود اما..اما چطور اون اون نمیشه نمیشه اون داییم داشتم به دیشب فکر میکردم که یهو جونگ کوک صدام کرد اگه درباره دیشب بپرسه چی چی بگم .... خدایااا صدای قدم هاشو که داشت به اتاق نزدیک میشد رو شنیدم چیکار .... کنم چیکار کنم(حالت استرس ) داشتم فکر میکردم که یهو در باز شد و مساوی شد با اینکه رنگ من مثل کچ بشه
کوک:صبح بخیر
لونا:ص... صبح... صبح بخیر
کوک:چیزی شده رنگت پریده
لونا:کی من؟؟؟؟ نه بابا ...... دستمو کشیدم رو صورتم چیز آخه میدونی صبح یکم حالت تهوع داشتم بعد متوجه شدم که تو اتاق خودم نیستم برای همین (با استرس خنده های کوتاه فیک)
جونگ کوک~
فهمیدم داره دروغ میگه چون هروقت میخواست دروغ بگه استرس می گرفت و خند های کوتاه و فیک میکرد و امکان نداره از تم اتاق نفهمیده باشه که خونه من پس همه چی از دیشب یادشه که اینطور
جونگ کوک :دیشب...... .
لایک کنید♡👈❤
۱۶.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.