که صدای رعد و برق اومد کوک ویو : تیشرترو پوشید اومد بیرون
که صدای رعد و برق اومد کوک ویو : تیشرترو پوشید اومد بیرون براش خیلی بزرگ بود جوری که انگار توش گم شده بود از شدت کیوت بودنش خندم گرفت رفتم سشوار آوردم موهاشو خشک کردم اتاق مهمونی براش حاضر کردم و اتاقو بهش نشون دادم رفت که بخوابه خودمم رفتم تو اتاق چشمام کم کم گرم خواب شده بود که یهو
ات ویو: تا ا مدم بخوابم صدای رعد و برق اومد با وجود اینکه عاشق بارون بودم ولی از رعد و برق میترسیدم زود از اتاق بیرون اومدم و رفتم تو اتاق کوک بیچاره از ترسش مث برق گرفته ها شده بود
کوک : چخبرته ارو تر بابا آدمو سکته میدی چی شده
ات : خوب راست من ار رعد و برق میترسم اگر میشه اینجا بخوابم
کوک : (باورم نمیشه این همون دختر دیوونه ای بود که از زیر بارون بیرون نمیومد )
ام خوب پس تو رو تخت بخواب من رو کاناپه ی اینجا
ات : من مشکلی ندارم بغل هم بخوابیم اگر تو مشکلی نداری همینجا بخواب
کوک : نه من راحتم بیا بخواب
ات : اکی شب بخیر
کوک : شب توهم بخیر
ویو ات صب : کمکم چشامو باز کردم تو یه اتاق بزرگ بودم سرم درد میکرد از رو تخت بلند شدم که ....
ات ویو: تا ا مدم بخوابم صدای رعد و برق اومد با وجود اینکه عاشق بارون بودم ولی از رعد و برق میترسیدم زود از اتاق بیرون اومدم و رفتم تو اتاق کوک بیچاره از ترسش مث برق گرفته ها شده بود
کوک : چخبرته ارو تر بابا آدمو سکته میدی چی شده
ات : خوب راست من ار رعد و برق میترسم اگر میشه اینجا بخوابم
کوک : (باورم نمیشه این همون دختر دیوونه ای بود که از زیر بارون بیرون نمیومد )
ام خوب پس تو رو تخت بخواب من رو کاناپه ی اینجا
ات : من مشکلی ندارم بغل هم بخوابیم اگر تو مشکلی نداری همینجا بخواب
کوک : نه من راحتم بیا بخواب
ات : اکی شب بخیر
کوک : شب توهم بخیر
ویو ات صب : کمکم چشامو باز کردم تو یه اتاق بزرگ بودم سرم درد میکرد از رو تخت بلند شدم که ....
۱۱.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.