پارت ۵۴
استاد لوعیس راهنمای سایرن ها و استاد فنگ راهنمای وایورن ها شد و حرکت کردن...
استاد لوگان و پروفسور مرلین تو مدرسه میموندن؛داشت کم کم بارون میگرفت بنابراین سریع تر راه رفتن ؛ راه گلی و خیس بود و هوای تاریک دید رو سخت تر میکرد؛ جیمی درحالی که حین راه رفتن کیفش رو بالای سرش گرفته بود پاش توی یه چاله گل فرو رفت گفت: ای گندش بزنن ! خاک برسرا با این اردوشون!
ایان نگاهی بهش انداخت اما جیمی توجه نکرد و به راهش ادامه داد.
تقریبا رسیدن؛ ۲۰ متر جلوتر چادر هوایی به رنگ سفید و سیاه قرار داشت که برای دو گروه طراحی شده بود؛ هرچادر چهار کیسه خواب دونفره داشت؛ ایان و جیمی داخل چادر خودشون شدن؛ جیمی با اه و ناله گفت: آه خدا کمرم...اگر ورنوس بود مجبور نبود ببینه اربابش به چه فلاکتی افتاده!
ایان پسکله ای به جیمی زد که با افتادنش رو کیسه خواب همراه بود؛ گفت: بسه دیگه! چقد نق میزنی بابابزرگ!
جیمی دست به گردن با عصبانیت بلند شد و گفت: مرض داری مگه؟ توام دیوار کوتاه تر از من پیدا نمیکنی منو میزنی! بزنم بشت خاک بره چشت؟
استاد لوگان و پروفسور مرلین تو مدرسه میموندن؛داشت کم کم بارون میگرفت بنابراین سریع تر راه رفتن ؛ راه گلی و خیس بود و هوای تاریک دید رو سخت تر میکرد؛ جیمی درحالی که حین راه رفتن کیفش رو بالای سرش گرفته بود پاش توی یه چاله گل فرو رفت گفت: ای گندش بزنن ! خاک برسرا با این اردوشون!
ایان نگاهی بهش انداخت اما جیمی توجه نکرد و به راهش ادامه داد.
تقریبا رسیدن؛ ۲۰ متر جلوتر چادر هوایی به رنگ سفید و سیاه قرار داشت که برای دو گروه طراحی شده بود؛ هرچادر چهار کیسه خواب دونفره داشت؛ ایان و جیمی داخل چادر خودشون شدن؛ جیمی با اه و ناله گفت: آه خدا کمرم...اگر ورنوس بود مجبور نبود ببینه اربابش به چه فلاکتی افتاده!
ایان پسکله ای به جیمی زد که با افتادنش رو کیسه خواب همراه بود؛ گفت: بسه دیگه! چقد نق میزنی بابابزرگ!
جیمی دست به گردن با عصبانیت بلند شد و گفت: مرض داری مگه؟ توام دیوار کوتاه تر از من پیدا نمیکنی منو میزنی! بزنم بشت خاک بره چشت؟
۶.۶k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.