p35
صبحانه رو خوردیمو تهیونگ رفت شرکت منمنشسته بودم گفتم به تهیونگ زنگ بزنمو بفهمم از بچه ها خوشش میاد یا نه
ته:بیب؟کاری داری؟
ب:میگم تهیونگ تو بچه دوست داری
ته:(خنده)چطور؟میخوای بچه دارشیم؟
ب:ن نه همیجوری گفتم
ته:اوک بزا بگم خب اره بچه هارو دوست دارم
ب:واقعاااا
ته:ا اره چرا دیگه جیغ میزنی
ب:خوشحال شدمممم باشه دیگه بایییی
ته:خدافض....دخرته خنگ...ولی کیوتب:
خوشحال بودمکه بچه هارو دوست داره نشیته بودمکه یه لحظه شکمم تیر کشید حالت تهول گرفتم رفتمتو دستشویی....
رفتم دکتر که گف حاملمممم ارههههه هووووو دارممامان میشممممم
رفتم از یه مغهزه یه لباس خواب خوشگلی خریدم و یه چیزایی برا خونه خریدمو رفتم خونه غذا فلان پختمو کاغذ رو گذاشتمتو یه جعبه لباس رو پوشیدمکه زنگ خونه به صدا در اکند مگه یاعت چنده؟۱۰؟
زود شمارو رکشن کردم و چراغارو خاموش کردم
ته:بیب؟
ب:تهیونگی؟
ته:چ جخبره؟
ب:بگو چیشده
ته:چیشده؟
ب:(خنده)خیلی کیوتی
ته:هه من کیوتم؟منبه اینهاتی خفنی
ب:نکشیمون جذاب بیا بشین
ته:باشه به بههههه کیکککککک
ب:(خنده)
ب:بیاب خور
ته:ممنون
ب:ته
ته هوم؟
ب:یه خبری دارم برات
ته:خوبه یا بد؟
ب:نمیدونم کلی انگاری خوبه
ته:بگو ببینم چیه
ب:تهیونگ من...حاملم
ته:هه خیلی اصلا ...چییییی
ب:منحاملم
ته:(سرفه)
ب:بیاااا اب بخور...خوبی؟
ته:ا اره
ب:خوشحال نشدی؟
ته: چ چرا شدم...خوشحالمکه بچم از تویه خب...
ب:پس مشکل چیه؟
ته:ممشکلی ندارم
ب:اها...
ته:بیا بریمبخوابیم
ب:اره بیا
ته:
چطوری ممکنه...ا اره خاکتوسرم کنن الان چه کاری بکنم؟
اه اصلا به درک که بچه منه
ته:
صبح زود رفتم پیش جنک باهاش رفتیم شرکت و عصر رفتم میش لی و کارش رو تموم کردم
ته:قبل مردنت..بزا یه چی بگم ...داری بابابزرگ میشی
لی:چییییی
ته:(دنگ ...کارش تموم شد)
جنک:ته دیگه انتقامت رو گرفتی ...دختره هم حاملس چطوره باهاش ازدواجم کردی پس بهتر نیس باهاش خوب زندگی کنی؟
ته:نه...من هنوز حرصم توم اوج داره
جنک:داری خطا میری ته...اموالش مال تو شد دیگهههه چی میخواییییی
(پارت بعدی رو میزارم الان)
ته:بیب؟کاری داری؟
ب:میگم تهیونگ تو بچه دوست داری
ته:(خنده)چطور؟میخوای بچه دارشیم؟
ب:ن نه همیجوری گفتم
ته:اوک بزا بگم خب اره بچه هارو دوست دارم
ب:واقعاااا
ته:ا اره چرا دیگه جیغ میزنی
ب:خوشحال شدمممم باشه دیگه بایییی
ته:خدافض....دخرته خنگ...ولی کیوتب:
خوشحال بودمکه بچه هارو دوست داره نشیته بودمکه یه لحظه شکمم تیر کشید حالت تهول گرفتم رفتمتو دستشویی....
رفتم دکتر که گف حاملمممم ارههههه هووووو دارممامان میشممممم
رفتم از یه مغهزه یه لباس خواب خوشگلی خریدم و یه چیزایی برا خونه خریدمو رفتم خونه غذا فلان پختمو کاغذ رو گذاشتمتو یه جعبه لباس رو پوشیدمکه زنگ خونه به صدا در اکند مگه یاعت چنده؟۱۰؟
زود شمارو رکشن کردم و چراغارو خاموش کردم
ته:بیب؟
ب:تهیونگی؟
ته:چ جخبره؟
ب:بگو چیشده
ته:چیشده؟
ب:(خنده)خیلی کیوتی
ته:هه من کیوتم؟منبه اینهاتی خفنی
ب:نکشیمون جذاب بیا بشین
ته:باشه به بههههه کیکککککک
ب:(خنده)
ب:بیاب خور
ته:ممنون
ب:ته
ته هوم؟
ب:یه خبری دارم برات
ته:خوبه یا بد؟
ب:نمیدونم کلی انگاری خوبه
ته:بگو ببینم چیه
ب:تهیونگ من...حاملم
ته:هه خیلی اصلا ...چییییی
ب:منحاملم
ته:(سرفه)
ب:بیاااا اب بخور...خوبی؟
ته:ا اره
ب:خوشحال نشدی؟
ته: چ چرا شدم...خوشحالمکه بچم از تویه خب...
ب:پس مشکل چیه؟
ته:ممشکلی ندارم
ب:اها...
ته:بیا بریمبخوابیم
ب:اره بیا
ته:
چطوری ممکنه...ا اره خاکتوسرم کنن الان چه کاری بکنم؟
اه اصلا به درک که بچه منه
ته:
صبح زود رفتم پیش جنک باهاش رفتیم شرکت و عصر رفتم میش لی و کارش رو تموم کردم
ته:قبل مردنت..بزا یه چی بگم ...داری بابابزرگ میشی
لی:چییییی
ته:(دنگ ...کارش تموم شد)
جنک:ته دیگه انتقامت رو گرفتی ...دختره هم حاملس چطوره باهاش ازدواجم کردی پس بهتر نیس باهاش خوب زندگی کنی؟
ته:نه...من هنوز حرصم توم اوج داره
جنک:داری خطا میری ته...اموالش مال تو شد دیگهههه چی میخواییییی
(پارت بعدی رو میزارم الان)
۱۸.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.