پارت ششم عشق خون اشام
جونگکوک :اوف حوصلم سر رفته بذارزنگ بزنم به دیارا
(دیارادوست دختر جونگکوک که سه سال باهمن دوست دختر جونگکوک انسان و میدونه که جونگکوک خوناشام)
جونگکوک :چرا جوابم نمیده
نه اینطوری نمیشه باید برای دیارا گل رز شکلات بخرم تا خوشحال بشه
دوش۵مین گرفتم
و کت شلوار ابی پوشیدم وبهترین کرواتم انتخاب کردم عطرتلخم زدم و ساعتم گذاشتم وسوار ماشینم شدم
جونگکوک: میخواستم زنگ در بزنم که گفتم اینطوری سوپرایزم خراب میشه با کلید یدکی در بازمیکنم درباز کردم رفتم سمت اتاق دیارا دیدم داشت یک مرد بوس میکرده انقدر اعصبانی شده بودم که همی گل ها شکلات از دستم افتادن
دیارا:جونگکوک اونطوری که فکر میکنی نیست
جونگکوک:دهنتو ببندد با تمام سرعتم رفتم پسر یه عوضی رو کشتم و دیارا بیهوش کردم وسوار ماشینش کردم
رزیتا:اوف چرا تو این خونه هیچی نیست تازشم گوشیمم ازم گرفتن داشتم میفرتم به سمت اتاق که صدای زنگ شنیدم چون اجومابرای دوروز مرخصی گرفت ونامجون تهیونگ شوگا جیمین که برای یک هفته برای کارشون رفتن ایتالیا و خب از اونجای من جونگکوک خونه هستیم که جونگکوک هم بیرون پس من باید درباز کنم
دربازکردم دیدم جونگکوک با یک دختر امد فکرمیکنم دختر بیهوش بود
جونگکوک:برو کنار
رزیتا:جونگکوک دختر بردتویک اتاقی من تاحالا این اتاق ندیده بودم رفتم ببینم داره چیکار میکن که دیدم اون اتاق شکنجه است خیلی ترسناک بودش از لایه در دیدم که جونگکوک روی دختر اب ریختش و دختر بیدار شده جونگکوک انقدر دختر رو زده که دختر جونی نداشت من رفتم تو جلوی دختر ایست کردم بهش گفتم چیکار میکنی
جونگکوک:به تو ربطی نداره برو کناره
رزیتا:نمیرم
جونگکوک:برای اخرین بار میگه برو کنار
رزیتا : نمیرم
جونگکوک:این رزیتا خیلی پرو شده محکم هر قدرتی که داشتم اون پرت کردم طرف دیوار
رزیتا:جونگکوک من محکم پرت کرده طرف دیوار انقدر محکم بود که از دهنم خون امد بیرون و دیدم هشت گلوله به اون دختر زده باورم نمیشده چطوری دلش امد واقعان خیلی ادم ترسناک عوضی بودش بعد امد سمت
جونگکوک:بیب چرا فکردی قرار قسر در بری انقدر شکنجت میدم که مثل اون میشی انقدر زدمش که بدنش بی جون بود باید یاد میگرفت فضولی نکن بعد ولش کردم دو هفته اینجا بمون ادم میشه
رزیتا:بدنم دیگه جونی واسه راه رفتن نداشت بعد دیدم که جونگکوک رفتش من انقدر خسته بودم که دراز کشیدم با خودم گفت چرا انقدر زمین نرم بعدش بهش دست زدم متوجه شدم پای یک نفر
جیغ م رفت هوا
الکس:هیی دختره دو دقیقه ساکت باش بذاره بخوام چت
رزیتا:تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
الکس:من الکس هستم من نزدیک ۶ماه که اینجام من یکی از ۱۰ خون اشام برتر هستم من رده بالا هستم رده من ۶ هستش
شرایط ۱۸تا لایک ۴تا فالور
https://wisgoon.com/jungk_oook
(دیارادوست دختر جونگکوک که سه سال باهمن دوست دختر جونگکوک انسان و میدونه که جونگکوک خوناشام)
جونگکوک :چرا جوابم نمیده
نه اینطوری نمیشه باید برای دیارا گل رز شکلات بخرم تا خوشحال بشه
دوش۵مین گرفتم
و کت شلوار ابی پوشیدم وبهترین کرواتم انتخاب کردم عطرتلخم زدم و ساعتم گذاشتم وسوار ماشینم شدم
جونگکوک: میخواستم زنگ در بزنم که گفتم اینطوری سوپرایزم خراب میشه با کلید یدکی در بازمیکنم درباز کردم رفتم سمت اتاق دیارا دیدم داشت یک مرد بوس میکرده انقدر اعصبانی شده بودم که همی گل ها شکلات از دستم افتادن
دیارا:جونگکوک اونطوری که فکر میکنی نیست
جونگکوک:دهنتو ببندد با تمام سرعتم رفتم پسر یه عوضی رو کشتم و دیارا بیهوش کردم وسوار ماشینش کردم
رزیتا:اوف چرا تو این خونه هیچی نیست تازشم گوشیمم ازم گرفتن داشتم میفرتم به سمت اتاق که صدای زنگ شنیدم چون اجومابرای دوروز مرخصی گرفت ونامجون تهیونگ شوگا جیمین که برای یک هفته برای کارشون رفتن ایتالیا و خب از اونجای من جونگکوک خونه هستیم که جونگکوک هم بیرون پس من باید درباز کنم
دربازکردم دیدم جونگکوک با یک دختر امد فکرمیکنم دختر بیهوش بود
جونگکوک:برو کنار
رزیتا:جونگکوک دختر بردتویک اتاقی من تاحالا این اتاق ندیده بودم رفتم ببینم داره چیکار میکن که دیدم اون اتاق شکنجه است خیلی ترسناک بودش از لایه در دیدم که جونگکوک روی دختر اب ریختش و دختر بیدار شده جونگکوک انقدر دختر رو زده که دختر جونی نداشت من رفتم تو جلوی دختر ایست کردم بهش گفتم چیکار میکنی
جونگکوک:به تو ربطی نداره برو کناره
رزیتا:نمیرم
جونگکوک:برای اخرین بار میگه برو کنار
رزیتا : نمیرم
جونگکوک:این رزیتا خیلی پرو شده محکم هر قدرتی که داشتم اون پرت کردم طرف دیوار
رزیتا:جونگکوک من محکم پرت کرده طرف دیوار انقدر محکم بود که از دهنم خون امد بیرون و دیدم هشت گلوله به اون دختر زده باورم نمیشده چطوری دلش امد واقعان خیلی ادم ترسناک عوضی بودش بعد امد سمت
جونگکوک:بیب چرا فکردی قرار قسر در بری انقدر شکنجت میدم که مثل اون میشی انقدر زدمش که بدنش بی جون بود باید یاد میگرفت فضولی نکن بعد ولش کردم دو هفته اینجا بمون ادم میشه
رزیتا:بدنم دیگه جونی واسه راه رفتن نداشت بعد دیدم که جونگکوک رفتش من انقدر خسته بودم که دراز کشیدم با خودم گفت چرا انقدر زمین نرم بعدش بهش دست زدم متوجه شدم پای یک نفر
جیغ م رفت هوا
الکس:هیی دختره دو دقیقه ساکت باش بذاره بخوام چت
رزیتا:تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
الکس:من الکس هستم من نزدیک ۶ماه که اینجام من یکی از ۱۰ خون اشام برتر هستم من رده بالا هستم رده من ۶ هستش
شرایط ۱۸تا لایک ۴تا فالور
https://wisgoon.com/jungk_oook
۸.۸k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.