do you know m.r/part:9
do you know m.r/part:9
جین ویو:هرلحظه ای که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم...چطور میتونه انقدر خوشگل باشه؟...هروقت میترسید خودشو تو بغلم جت میکرد یا هروقت گریه میکرد سعی داشتم خوشحالش کنم چون قلبم درد میگرفت که اون اشکای باارزشش روی زمین بریزن...هروقت میخندید دلم براش میرفت اخه چطور یه نفر میتونه انقدر قشنگ بخنده؟بعد از اینکه فیلم تموم شد مامان ات به آشپزخونه رفت و سوجو آورد و با یه بازی درخواست کرد که سوجو بخوریم و ات هم راضی بود پس منم بخاطر ات هم که شده مست میکنم!...حسابی خوردیم و مست کردیم و باهمدیگه خوش گذروندیم ولی شبو نتونستم برم خونه و مامان ات گفت تو اتاق ات بخوابم و ات هم از اونجایی که خیلی مست کرده بود گفت باید بغلش کنم وگرنه خوابش نمیبره و منم شب کنارش رو تخت خوابیدم و بغلش کردم مامانش هم تو اتاق خودش خوابید
(صبح ساعت ۱۱:۰۰)
ات ویو:وقتی از خواب بیدار شدم دیدم جین کنارمه و بغلم کرده بدون اینکه تکون بخورم سعی کردم دیشب رو به یاد بیارم...هوووف دیشب چی شد اخه...دیشب چیشُ...یاااا دیوونه شدم؟چرا همچین حرفی زدم بهش؟چرا شب اینجا خوابیده؟...باید الان چطور رفتار کنم باهاش؟...هوووف...از بغلش آروم اومدم بیرون رو سمت دستشویی رفتم و رو به روی آینه با خودم شروع کردم به حرف زدم این کارو فقط وقتایی که عصبیم انجام میدم...
جین ویو:هرلحظه ای که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم...چطور میتونه انقدر خوشگل باشه؟...هروقت میترسید خودشو تو بغلم جت میکرد یا هروقت گریه میکرد سعی داشتم خوشحالش کنم چون قلبم درد میگرفت که اون اشکای باارزشش روی زمین بریزن...هروقت میخندید دلم براش میرفت اخه چطور یه نفر میتونه انقدر قشنگ بخنده؟بعد از اینکه فیلم تموم شد مامان ات به آشپزخونه رفت و سوجو آورد و با یه بازی درخواست کرد که سوجو بخوریم و ات هم راضی بود پس منم بخاطر ات هم که شده مست میکنم!...حسابی خوردیم و مست کردیم و باهمدیگه خوش گذروندیم ولی شبو نتونستم برم خونه و مامان ات گفت تو اتاق ات بخوابم و ات هم از اونجایی که خیلی مست کرده بود گفت باید بغلش کنم وگرنه خوابش نمیبره و منم شب کنارش رو تخت خوابیدم و بغلش کردم مامانش هم تو اتاق خودش خوابید
(صبح ساعت ۱۱:۰۰)
ات ویو:وقتی از خواب بیدار شدم دیدم جین کنارمه و بغلم کرده بدون اینکه تکون بخورم سعی کردم دیشب رو به یاد بیارم...هوووف دیشب چی شد اخه...دیشب چیشُ...یاااا دیوونه شدم؟چرا همچین حرفی زدم بهش؟چرا شب اینجا خوابیده؟...باید الان چطور رفتار کنم باهاش؟...هوووف...از بغلش آروم اومدم بیرون رو سمت دستشویی رفتم و رو به روی آینه با خودم شروع کردم به حرف زدم این کارو فقط وقتایی که عصبیم انجام میدم...
۱.۴k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.