ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 33°•
نارا: لیانا بلند شو دختر
لیانا چشماش رو باز کرد و به نارا که پشت فرمون بود نگه کرد
لیانا: تو چجوری منو پیدا کرد؟
نارا: چرت و پرت چرا میگی؟! خواب دیدی؟ من که از خونه تا اینجا همراهت اومدم چرا باید پیدات کنم پاشو برو پیش جونگ کوک پاشو
لیانا: مگه من نرفتم بالا قبلا
نارا: نه تازه رسیدیم ولی مثل اینکه شما در خواب ناز بودی بلند شو دیگه بدو من کار و زندگی دارم اها بدو
لیانا خوشحال شد که همش یه خواب بوده(خب کسایی که اومدین فحشم دادین دیشب بدویین معذرت خواهی کنید😌) و از ماشین پیاده شد و به سمت اتاق جونگ کوک راهی شد ولی نکنه این خواب واقعی بشه همش نگران بود و دوست داشت زود تر به عشقش برسه و ازش عذر خواهی بکنه بعد از یک دقیقه آسانسور به طبقه مورد نظر رسید اون پیاده شد و رفت سمت اتاق میخواست همینطوری بره داخل که پشیمون شد و در زد جونگ کوک هم اجازه ورود داد و اون با کلی استرس وارد اتاق شد اول یه نگاه به جونگ کوک انداخت بعد اتاق رو یه نگاه انداخت دید که کوک تنهاست خوشحال شد رفت داخل در رو بست جونگ کوک تازه سرش رو بالا آورد و لیانا رو دید تعجب کرد ولی به روی خودش نیاورد
لیانا: سلام
جونگ کوک: برای چی اومدی اینجا؟!
لیانا: امممم جونگ کوک چیزه
جونگ کوک: ........
لیانا رفت نزدیک جونگ کوک
لیانا: میشه منو ببخشی میدونم دیشب زیاده روی کردم آخه منم خسته بودم ولی خب باز تقصیر منه باید درکت میکردم که توام بی دلیل دیر نکردی واقعا معذرت میخوام بابت حرفایی که بهت زدم تو رو خدا باهام قهر نباش
جونگ کوک دلش برای اینهمه مظلوم بودن عشقش سوخت ولی نه باید یکم تنبیه بشه
جونگ کوک: الان وقت ندارم لطفا برو
لیانا: کوک تورو خدا ببخشید دیگه من که دارم میگم اشتباه کردم (با گریه)
جونگ کوک دیگه نتونست طاقت بیاره بلند شد رفت رو به روی لیانا و دو طرف صورتش رو گرفت و اشکاش رو پاک کرد و بوسه نسبتا طولانی روی لبای عشقش کاشت و اونو تو آغوشش کشید
جونگ کوک: باشه عزیزدلم گریه نکن آروم باش منم زیاده روی کردم هیششش گریه نکن دیگه منم زیاده روی کردم ببخشید نفسم
لیانا: جونگ کوک خیلی دوست دارم
جونگ کوک: منم دوست دارم عشقم تو همه زندگی منی
لیانا بعد از چند دقیقه کمی آروم شد و از بغل کوک اومد بیرون جونگ کوک هم لیانا رو نشوند و براش آب آورد لیوان رو بهش داد و خودش هم با دستمال کاغذی اشکای دختر رو پاک کرد
لیانا: خواب بد دیدم فکر کردم واقعا از دستت دادم
جونگ کوک: تو هیچوقت منو از دست نمیدی لیانا من همیشه کنارتم عشقم
لیانا دوباره جونگ کوک رو بغل کرد و بعد از اینکه سیر شد اومد بیرون و توی چشمای جونگ کوک نگاه میکرد
جونگ کوک: ........
کپی ممنوع ❌
لیانا چشماش رو باز کرد و به نارا که پشت فرمون بود نگه کرد
لیانا: تو چجوری منو پیدا کرد؟
نارا: چرت و پرت چرا میگی؟! خواب دیدی؟ من که از خونه تا اینجا همراهت اومدم چرا باید پیدات کنم پاشو برو پیش جونگ کوک پاشو
لیانا: مگه من نرفتم بالا قبلا
نارا: نه تازه رسیدیم ولی مثل اینکه شما در خواب ناز بودی بلند شو دیگه بدو من کار و زندگی دارم اها بدو
لیانا خوشحال شد که همش یه خواب بوده(خب کسایی که اومدین فحشم دادین دیشب بدویین معذرت خواهی کنید😌) و از ماشین پیاده شد و به سمت اتاق جونگ کوک راهی شد ولی نکنه این خواب واقعی بشه همش نگران بود و دوست داشت زود تر به عشقش برسه و ازش عذر خواهی بکنه بعد از یک دقیقه آسانسور به طبقه مورد نظر رسید اون پیاده شد و رفت سمت اتاق میخواست همینطوری بره داخل که پشیمون شد و در زد جونگ کوک هم اجازه ورود داد و اون با کلی استرس وارد اتاق شد اول یه نگاه به جونگ کوک انداخت بعد اتاق رو یه نگاه انداخت دید که کوک تنهاست خوشحال شد رفت داخل در رو بست جونگ کوک تازه سرش رو بالا آورد و لیانا رو دید تعجب کرد ولی به روی خودش نیاورد
لیانا: سلام
جونگ کوک: برای چی اومدی اینجا؟!
لیانا: امممم جونگ کوک چیزه
جونگ کوک: ........
لیانا رفت نزدیک جونگ کوک
لیانا: میشه منو ببخشی میدونم دیشب زیاده روی کردم آخه منم خسته بودم ولی خب باز تقصیر منه باید درکت میکردم که توام بی دلیل دیر نکردی واقعا معذرت میخوام بابت حرفایی که بهت زدم تو رو خدا باهام قهر نباش
جونگ کوک دلش برای اینهمه مظلوم بودن عشقش سوخت ولی نه باید یکم تنبیه بشه
جونگ کوک: الان وقت ندارم لطفا برو
لیانا: کوک تورو خدا ببخشید دیگه من که دارم میگم اشتباه کردم (با گریه)
جونگ کوک دیگه نتونست طاقت بیاره بلند شد رفت رو به روی لیانا و دو طرف صورتش رو گرفت و اشکاش رو پاک کرد و بوسه نسبتا طولانی روی لبای عشقش کاشت و اونو تو آغوشش کشید
جونگ کوک: باشه عزیزدلم گریه نکن آروم باش منم زیاده روی کردم هیششش گریه نکن دیگه منم زیاده روی کردم ببخشید نفسم
لیانا: جونگ کوک خیلی دوست دارم
جونگ کوک: منم دوست دارم عشقم تو همه زندگی منی
لیانا بعد از چند دقیقه کمی آروم شد و از بغل کوک اومد بیرون جونگ کوک هم لیانا رو نشوند و براش آب آورد لیوان رو بهش داد و خودش هم با دستمال کاغذی اشکای دختر رو پاک کرد
لیانا: خواب بد دیدم فکر کردم واقعا از دستت دادم
جونگ کوک: تو هیچوقت منو از دست نمیدی لیانا من همیشه کنارتم عشقم
لیانا دوباره جونگ کوک رو بغل کرد و بعد از اینکه سیر شد اومد بیرون و توی چشمای جونگ کوک نگاه میکرد
جونگ کوک: ........
کپی ممنوع ❌
۷۷.۵k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.