پارت ۱۲ fake love
پارت ۱۲ fake love
ویو کوک
رفتم خونه دیدم ا/ت خونه با تهیونگ و جنی و جیمین نشسته و ا/ت پاهاشو بغل کرده و به جای ما معلوم نگاه میکرده(گریه نمیکرد و تو فکر بود چیزی هم نمیگفت و به جای نامعلوم خیره شده) تهیونگ و جنی بغل ا/ت نشسته و دارن بهش نگاه میکنن و جیمین هم جلوی ا/ت نشسته
کوک: عا سلام
کسی جوابشو نداد
کوک رفت سمت ا/ت همین که خواست بهش دست بزنه تهیونگ گفت
تهیونگ: دستت بهش نخوره
کوک: چی؟
تهیونگ: گفتم دستت بهش نخورههههه(عربده)
کوک: تهیونگ بزار ببینم ا/ت چش شده
تهیونگ: حق نداری دیگه بهش دست بزنی(داد)
کوک: یاااا چی میگی تو
تهیونگ: جیمین من میرم ماشین رو روشن کنم ا/ت رو بیار جنی تو هم بیا
جیمین: اوکی
جنی: باشه
جیمین ا/ت رو برآید استایل بغل کرد و خواست از در خارج بشه که کوک گفت
کوک: وایسا ببینم کجا میبریش؟
جیمین بدون توجه به کوک از در خارج شد و جنی هم پشت سرش حالا کوک تو خونه تنها هست
کوک: عجب گوهی خوردم باید از یونگی بپرسم که چیکار باید بکنم
کوک زنگ به یونگی(یونگی همون شوگا بهترین دوست کوک هست)
کوک: الو سلام شوگولی
شوگا: باز چ گوهی خوردی؟
کوک: از کجا فهمیدی
شوگا: ولش حالا بنال
کوک: باید حرف بزنیم
شوگا: مگه الان نمیزنیم؟
کوک: ای بابا باید حضوری حرف بزنیم
شوگا: اوکی وقت بگیر بیا
کوک:وات د فاخ
شوگا: اوکی بابا بیا همون کافه همیشگی همین الان
کوک: اوک نیم ساعتی اونجام
شوگا: بای
کوک: بای
ویو کافه
کوک: شوگولی اینجام اینجا( داد زد همه به اون دوتا نگاه کرد)
شوگا:(پوکر نگاش کرد)
کوک: چیه بیا بشین دیگه
شوگا اومد نشست
شوگا: میشه انقدر شوگولی نگی؟ اسم دارم من
کوک: خو عادت کردم
شوگا: برو سر اصل مطلب
کوک: من یه گوهی خوردم
شوگا: خو میدونم تعریف کن
کوک کل ماجرا رو بهش توضیح داد
شوگا: ( با چشمای پر تعجب) این دفعه منم نمیتونم نجاتت بدم
کوک: خو چیکار کنم
شوگا: فقط یه راه داره
کوک: چیه؟
شوگا: باید دل ا/ت رو به دست بیاری و با برادرش صحبت کنی
کوک: هوفففف نمیشه تو بری با برادرش به جای من صحبت کنی؟
شوگا: مگه من دختره رو به فاک دادم؟
کوک:(پوکر نگاش کرد)
کوک: اوکی برم ببینم چی میشه
شوگا: اوکی ولی عوضشو بد میگیرم منو از خوابم بیدار کردی بد میبینی
کوک: بله بله شما برین بخوابین
شوگا رفت خونه خودش بخوابه کوک هم رفت خونه تهیونگ در زد جنی باز کرد
جنی: چیه؟
کوک: میخوام با تهیونگ صحبت کنم
جنی: خو بیا بکن
کوک رفت تو پیش تهیونگ نشست
تهیونگ: چیه؟(سرد)
کوک: تهیونگ میخوام درباره ا/ت باهات حرف بزنم
تهیونگ: برو سر اصل مطلب
کوک: ببین تهیونگ من ا/ت رو دوست دارم میخوام بهم یه شانس بدین چی میشه مگه
تهیونگ: برو ا/ت رو راضی کن اون هرچی بخواد
کوک: باشه اتاقش کجاس؟
جا نشد ادامشو میزارم
ویو کوک
رفتم خونه دیدم ا/ت خونه با تهیونگ و جنی و جیمین نشسته و ا/ت پاهاشو بغل کرده و به جای ما معلوم نگاه میکرده(گریه نمیکرد و تو فکر بود چیزی هم نمیگفت و به جای نامعلوم خیره شده) تهیونگ و جنی بغل ا/ت نشسته و دارن بهش نگاه میکنن و جیمین هم جلوی ا/ت نشسته
کوک: عا سلام
کسی جوابشو نداد
کوک رفت سمت ا/ت همین که خواست بهش دست بزنه تهیونگ گفت
تهیونگ: دستت بهش نخوره
کوک: چی؟
تهیونگ: گفتم دستت بهش نخورههههه(عربده)
کوک: تهیونگ بزار ببینم ا/ت چش شده
تهیونگ: حق نداری دیگه بهش دست بزنی(داد)
کوک: یاااا چی میگی تو
تهیونگ: جیمین من میرم ماشین رو روشن کنم ا/ت رو بیار جنی تو هم بیا
جیمین: اوکی
جنی: باشه
جیمین ا/ت رو برآید استایل بغل کرد و خواست از در خارج بشه که کوک گفت
کوک: وایسا ببینم کجا میبریش؟
جیمین بدون توجه به کوک از در خارج شد و جنی هم پشت سرش حالا کوک تو خونه تنها هست
کوک: عجب گوهی خوردم باید از یونگی بپرسم که چیکار باید بکنم
کوک زنگ به یونگی(یونگی همون شوگا بهترین دوست کوک هست)
کوک: الو سلام شوگولی
شوگا: باز چ گوهی خوردی؟
کوک: از کجا فهمیدی
شوگا: ولش حالا بنال
کوک: باید حرف بزنیم
شوگا: مگه الان نمیزنیم؟
کوک: ای بابا باید حضوری حرف بزنیم
شوگا: اوکی وقت بگیر بیا
کوک:وات د فاخ
شوگا: اوکی بابا بیا همون کافه همیشگی همین الان
کوک: اوک نیم ساعتی اونجام
شوگا: بای
کوک: بای
ویو کافه
کوک: شوگولی اینجام اینجا( داد زد همه به اون دوتا نگاه کرد)
شوگا:(پوکر نگاش کرد)
کوک: چیه بیا بشین دیگه
شوگا اومد نشست
شوگا: میشه انقدر شوگولی نگی؟ اسم دارم من
کوک: خو عادت کردم
شوگا: برو سر اصل مطلب
کوک: من یه گوهی خوردم
شوگا: خو میدونم تعریف کن
کوک کل ماجرا رو بهش توضیح داد
شوگا: ( با چشمای پر تعجب) این دفعه منم نمیتونم نجاتت بدم
کوک: خو چیکار کنم
شوگا: فقط یه راه داره
کوک: چیه؟
شوگا: باید دل ا/ت رو به دست بیاری و با برادرش صحبت کنی
کوک: هوفففف نمیشه تو بری با برادرش به جای من صحبت کنی؟
شوگا: مگه من دختره رو به فاک دادم؟
کوک:(پوکر نگاش کرد)
کوک: اوکی برم ببینم چی میشه
شوگا: اوکی ولی عوضشو بد میگیرم منو از خوابم بیدار کردی بد میبینی
کوک: بله بله شما برین بخوابین
شوگا رفت خونه خودش بخوابه کوک هم رفت خونه تهیونگ در زد جنی باز کرد
جنی: چیه؟
کوک: میخوام با تهیونگ صحبت کنم
جنی: خو بیا بکن
کوک رفت تو پیش تهیونگ نشست
تهیونگ: چیه؟(سرد)
کوک: تهیونگ میخوام درباره ا/ت باهات حرف بزنم
تهیونگ: برو سر اصل مطلب
کوک: ببین تهیونگ من ا/ت رو دوست دارم میخوام بهم یه شانس بدین چی میشه مگه
تهیونگ: برو ا/ت رو راضی کن اون هرچی بخواد
کوک: باشه اتاقش کجاس؟
جا نشد ادامشو میزارم
۹۰.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.