نمیدونم چرا همتون فک میکنید من اون نگار ثابق نیستم من همو
نمیدونم چرا همتون فک میکنید من اون نگار ثابق نیستم من همونی هستم که بودم فقط روحیم از دست دادم همتون با من کاری کردید که دیگه نمیتونم یکمی بخندم و یکمی شاد باشم همتون دشمن جون شدید فک کردید اخلاق و رفتار من تغییر کرده نه بخدا تغییر نکرده همونی که بودم هستم خیلیا میگفتید که چرا دروغ گفتم چرا الکی گفتم مردم شماها از درون و بیرون و زندگی من خبری ندارید اگه میفهمیدید درون و بیرونم چقدر پر از درده هیچ وقت به فالوهام نمیگفتید بلاکم کنن هیچ وقت درباره من کسشعر نمیگفتید یادمه اولا یکی بود که خیلی دوسم داشت اسمش طهورا بود آبجی واقعی من نبود مثل آبجی خودم دوستش داشتم هرحرفی داشتم میرفتم به اون میگفتم اون با من لج شده تا باهاش حرف میزنم میگه چرا حرف گزشته رو میزنی مزاحمم نشو اون اینجوری نبود میدونم که یکی بهش شستشو مغزی داده که از من بد گفته یک کاپ داشتم اسمش نازی بود هوای همو داشتیم اون هم با من لج افتاده یک دوست داشتم اسمش ریحانه بود اولا باهم بودیم خواستیم کاپ بزنیم اما یکی مغزشو شستشو داد ازم بیزار شد بلاک کرد منو بس کنید اینکارهای مسخرتون را حرف اول و آخرمو زدم بهتون امیدوارم همتون سرعقل بیایید و بگید ببخشید اینکارو کردیم
۴.۸k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳