دیدار بعد تناسخ ( پارت 4 )
بعد شام گرفتم خوابیدم. تکالیفم رو تو دانشگاه انجام داده بودم. الان راحتم.
*صبح ساعت 6*
محض احتیاط اون گردنبند رو هم با خودم برداشتم تا اگه شینوبو رو ببینم بهش بدم. آخخخخخخخخ. امروزم یه دختر به شونه ام زد.
دختر: واقعا معذرت میخوام. این چند روزو فقط به مردم میخورم... هااا! تویی که گیو
اون شخص... شینوبو بود.
قلبم با دیدنش به تپش افتاد.
گفتم: سلام شینوبو... میدونی میخوام یه چیزی بهت بدم.
شینوبو: چیه؟
کادویی که تسوتاکو بهم داده بود رو تو یه جعبه خواهر خوشگل گذاشته بودم رو به شینوبو دادم. یهو حس کردم که داغ شدم.
گفتم: این... راستش... برای توئه.
شینوبو:(باز کردن جعبه) وایییی چه خوشگله. همیشه میندازمش.
ذهنم: تسوتاکو ممنون که سلیقه دخترونه خوبی داری.
شینوبو: ببخشید ولی برا کلاسم دیر میرسم. برات پیام میفرستم. میبینمت.
گفتم: اتفاقا داره برا دانشگاه منم دیر میشه. باشه باهم بعدا حرف میزنیم. میبینمت.
و با شینوبو خداحافظی کردمو با سرعت باد به سمت دانشگاه دویدم.
ادامه دارد...
*صبح ساعت 6*
محض احتیاط اون گردنبند رو هم با خودم برداشتم تا اگه شینوبو رو ببینم بهش بدم. آخخخخخخخخ. امروزم یه دختر به شونه ام زد.
دختر: واقعا معذرت میخوام. این چند روزو فقط به مردم میخورم... هااا! تویی که گیو
اون شخص... شینوبو بود.
قلبم با دیدنش به تپش افتاد.
گفتم: سلام شینوبو... میدونی میخوام یه چیزی بهت بدم.
شینوبو: چیه؟
کادویی که تسوتاکو بهم داده بود رو تو یه جعبه خواهر خوشگل گذاشته بودم رو به شینوبو دادم. یهو حس کردم که داغ شدم.
گفتم: این... راستش... برای توئه.
شینوبو:(باز کردن جعبه) وایییی چه خوشگله. همیشه میندازمش.
ذهنم: تسوتاکو ممنون که سلیقه دخترونه خوبی داری.
شینوبو: ببخشید ولی برا کلاسم دیر میرسم. برات پیام میفرستم. میبینمت.
گفتم: اتفاقا داره برا دانشگاه منم دیر میشه. باشه باهم بعدا حرف میزنیم. میبینمت.
و با شینوبو خداحافظی کردمو با سرعت باد به سمت دانشگاه دویدم.
ادامه دارد...
۱.۶k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.