Part=1
ددی فاکر وحشی
((ویو کیم سوهی ))
داشتم سخت کار میکردم که ریئس کارم منو صدا زد منم رفتم پیشش
مکالمه بین سوهی+ و رییسش&
& سوهی امروز میخوام این لباسا رو بپوشی دست و پا چلفت نباش با مهمونا خوب رفتار کن داد نزن اگه کسی بهت نزدیک شد امروز قراره یه مهمون خیلی مهم بیاد اینجا پس طبق همون چیزی که گفتم رفتار کن
+باش(( -_-))
ولی نگفتین ساعت چند مهمونا میان که اماده باشیم ؟
&ساعت ۷
+اوک
پرش زمانی به ساعت ۵
داشتم کار میکردم که یونا منو صدا زد (@ یونا همکار سوهی هست)
@سوهی بیا اماده شیم
+اوک اومدم
رفتم لباس بپوشم که با دیدن لباس ها شوکه شدم خیلی کوتاه و باز بودن 😐یا جومونگ چکار کنم مجبور شدم و رفتم بپوشم ارایش ملایم کردم و موهامو حالت دادم بعد چند مین اماده شدم و رفتم بیرون مهمونا داشتن میومدن ساعت تقریباً ۶:۴۵ بود داشتم با خودم حرف میزدم که یه مرد خوش رو و قد بلند و هات و جذاب با بادیگارداش اومد داخل
بادیگارد: اقای لی بفرمایین اینجا
لی جی هان: البته 😌
همینطوری نگا میکردم که رییس اومد و بم گفت برم پیش همون مرده و بهشون بهترین مشروب بار رو بدم
منم طبق گفته رییس عمل کردم و با سینی مشروب ها رفتم سر میزشون که همون اقاهه بهم چپ چپ نگا میکرد و دستمو لمس کرد منم سینی رو گذاشتم و پاشدم گفتم چیزی لازم هست اقایون
لی : بله تو
+ه..ه.هاا😳چی
همونطور که شنیدی
منم ریکشن دیگ نشون ندادم و رفتم که ............
خماری 😂
شرایط
لایک : ۵
کامنت : ۳
((ویو کیم سوهی ))
داشتم سخت کار میکردم که ریئس کارم منو صدا زد منم رفتم پیشش
مکالمه بین سوهی+ و رییسش&
& سوهی امروز میخوام این لباسا رو بپوشی دست و پا چلفت نباش با مهمونا خوب رفتار کن داد نزن اگه کسی بهت نزدیک شد امروز قراره یه مهمون خیلی مهم بیاد اینجا پس طبق همون چیزی که گفتم رفتار کن
+باش(( -_-))
ولی نگفتین ساعت چند مهمونا میان که اماده باشیم ؟
&ساعت ۷
+اوک
پرش زمانی به ساعت ۵
داشتم کار میکردم که یونا منو صدا زد (@ یونا همکار سوهی هست)
@سوهی بیا اماده شیم
+اوک اومدم
رفتم لباس بپوشم که با دیدن لباس ها شوکه شدم خیلی کوتاه و باز بودن 😐یا جومونگ چکار کنم مجبور شدم و رفتم بپوشم ارایش ملایم کردم و موهامو حالت دادم بعد چند مین اماده شدم و رفتم بیرون مهمونا داشتن میومدن ساعت تقریباً ۶:۴۵ بود داشتم با خودم حرف میزدم که یه مرد خوش رو و قد بلند و هات و جذاب با بادیگارداش اومد داخل
بادیگارد: اقای لی بفرمایین اینجا
لی جی هان: البته 😌
همینطوری نگا میکردم که رییس اومد و بم گفت برم پیش همون مرده و بهشون بهترین مشروب بار رو بدم
منم طبق گفته رییس عمل کردم و با سینی مشروب ها رفتم سر میزشون که همون اقاهه بهم چپ چپ نگا میکرد و دستمو لمس کرد منم سینی رو گذاشتم و پاشدم گفتم چیزی لازم هست اقایون
لی : بله تو
+ه..ه.هاا😳چی
همونطور که شنیدی
منم ریکشن دیگ نشون ندادم و رفتم که ............
خماری 😂
شرایط
لایک : ۵
کامنت : ۳
۴.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.