وانشانت مافیا جیمین (پارت ۱۱)
صبح با یه صدای بیدار شدم
[ ] جیمین: بیب... بیب پاشو دیگه
[ ] ت/ا: صبح بخیر جیمینا
[ ] جیمین صبح بخیر عزیزم پاشو بریم صبحونه بخوریم.
[ ] ت/ا: باشه لباسمو عوض میکنم میام جیمین رفت پایین یه لباس پوشیدم رفتم پایین نشستم داشتم صبحونه میخوردم.
[ ] جیمین: بیب من دیگه برم به خدمت کار میگم لباسارو بهت بده.
[ ] ت/ا: مگه چنتا لباسه؟
[ ] جیمین: چهار پنشتا لباسه گفتم شاید از لباسی که گرفتم خوشت نیاد چنتا گرفتم
[ ] ت/ا: یااا مگه میشه جیمین شی بد سلیقه باشه
[ ] جیمین:(خندید) بیب من رفتم.
[ ] ت/ا جیمینا مراقب خودت باش. جیمین رفت منم کتاب گرفتم چند مین بعد به ساعت نگاه کردم دیدم 4 رفتم بالا یه دوش 20دقیقه ای گرفتم موهامو با سشوار خشک کردم. رو تخت نگاه کردم خدمت کار لباسا رو اورده بود یکی شو برداشتم پوشیدم دیدم خیلی بهم میاد. موهامو درست کردم. یه ارایش نسبتن جیغ کردم. رفتم جلو اینه به خودم گفتم. افرین به خودم چه خوشگل شدم. که دیدم در باز شد دیدم جیمین با یه کت شلوار شیک اومد تو خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم چشم ازش بردارم.
[ ] جیمین: از ت/ا خداحافظی کردم رفتم جای که قرار بود ت/ا. رو غافلگیر. کنم رفتم تو سالن همه چی مرطب بود برای اینکه شک نکنه دوستامو دعوت کردم. پایان فلش بک
کارا تموم شد رفتم سمت خونه یادم افتاد که باید برم ارایشگاه فرمون ماشین کج کردم رفتم سمت پاساژی که لباس شفارس دادم لباس همون جا پوشیدم. رفتم ارایشگاه. چند مین بعد
ارایشگر کارش تموم شد رفتم بیرون یه نگاه به ساعتم کردم نیم ساعت بیشتر وقت نداشتم سوار ماشین شدم باسرعت رفتم سمت خونه. چند مین بعد به موقع رسیدم رفتم تو. رفتم سمت اتاق در باز کردم ت/ا رو دیدم جلو ایینه وایساده برگشت سمتم چند دقیقه محو هم دیگه شدیم به خودم اومدم.
[ ] جیمین: بیب... بیبی
[ ] ت/ا: عا... بله
[ ] جیمین: بیا بریم دیر میشه از اتاق رفتیم بیرون. سوار ماشین شدیم رفتیم سمت مهمونی پیاده شدیم جیمین دستامو گرفت رفتیم تو رفت سمته شیشتا پسر اما چهرشون اشنا نبود چون توی اون مهمونی که بود اینا نبودن رفتیم جلو
[ ] جیمین: ت/ا دوست دخترمه
تعظیم کردم گفتم من ت/ا هستم. اعضا هم خودشونو معرفی کردن همین طور دوست دختراشونو با دخترا گرم گرفتم خیلی زود صمیمی شدیم داشتم با دخترا حرف میزدم که یاد جیمین افتادم رفتم سمت اعضا اما اونجا نبود. رفتم جای های دیگه رو گشتم اما نبود نگران شده بودم یه کی صدام کرد.
[ ] جیمین: بیب... بیب پاشو دیگه
[ ] ت/ا: صبح بخیر جیمینا
[ ] جیمین صبح بخیر عزیزم پاشو بریم صبحونه بخوریم.
[ ] ت/ا: باشه لباسمو عوض میکنم میام جیمین رفت پایین یه لباس پوشیدم رفتم پایین نشستم داشتم صبحونه میخوردم.
[ ] جیمین: بیب من دیگه برم به خدمت کار میگم لباسارو بهت بده.
[ ] ت/ا: مگه چنتا لباسه؟
[ ] جیمین: چهار پنشتا لباسه گفتم شاید از لباسی که گرفتم خوشت نیاد چنتا گرفتم
[ ] ت/ا: یااا مگه میشه جیمین شی بد سلیقه باشه
[ ] جیمین:(خندید) بیب من رفتم.
[ ] ت/ا جیمینا مراقب خودت باش. جیمین رفت منم کتاب گرفتم چند مین بعد به ساعت نگاه کردم دیدم 4 رفتم بالا یه دوش 20دقیقه ای گرفتم موهامو با سشوار خشک کردم. رو تخت نگاه کردم خدمت کار لباسا رو اورده بود یکی شو برداشتم پوشیدم دیدم خیلی بهم میاد. موهامو درست کردم. یه ارایش نسبتن جیغ کردم. رفتم جلو اینه به خودم گفتم. افرین به خودم چه خوشگل شدم. که دیدم در باز شد دیدم جیمین با یه کت شلوار شیک اومد تو خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم چشم ازش بردارم.
[ ] جیمین: از ت/ا خداحافظی کردم رفتم جای که قرار بود ت/ا. رو غافلگیر. کنم رفتم تو سالن همه چی مرطب بود برای اینکه شک نکنه دوستامو دعوت کردم. پایان فلش بک
کارا تموم شد رفتم سمت خونه یادم افتاد که باید برم ارایشگاه فرمون ماشین کج کردم رفتم سمت پاساژی که لباس شفارس دادم لباس همون جا پوشیدم. رفتم ارایشگاه. چند مین بعد
ارایشگر کارش تموم شد رفتم بیرون یه نگاه به ساعتم کردم نیم ساعت بیشتر وقت نداشتم سوار ماشین شدم باسرعت رفتم سمت خونه. چند مین بعد به موقع رسیدم رفتم تو. رفتم سمت اتاق در باز کردم ت/ا رو دیدم جلو ایینه وایساده برگشت سمتم چند دقیقه محو هم دیگه شدیم به خودم اومدم.
[ ] جیمین: بیب... بیبی
[ ] ت/ا: عا... بله
[ ] جیمین: بیا بریم دیر میشه از اتاق رفتیم بیرون. سوار ماشین شدیم رفتیم سمت مهمونی پیاده شدیم جیمین دستامو گرفت رفتیم تو رفت سمته شیشتا پسر اما چهرشون اشنا نبود چون توی اون مهمونی که بود اینا نبودن رفتیم جلو
[ ] جیمین: ت/ا دوست دخترمه
تعظیم کردم گفتم من ت/ا هستم. اعضا هم خودشونو معرفی کردن همین طور دوست دختراشونو با دخترا گرم گرفتم خیلی زود صمیمی شدیم داشتم با دخترا حرف میزدم که یاد جیمین افتادم رفتم سمت اعضا اما اونجا نبود. رفتم جای های دیگه رو گشتم اما نبود نگران شده بودم یه کی صدام کرد.
۱۶۸.۴k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.