پارت ۱ 📿📿

پارت ۱ 📿📿
امروز با سنجو رفتید تا برای میتسویا ( برادرت ) پارچه بگیرید تا برای مراسم ( همون مراسم قسمت ۱۰ فصل ۲ توکیو ریونجرز بود ) کیمونو اماده کنه از اون ور میخواستی گیره.... هم بخرید داداشی هم میخواست برای سنجو کیمونو بخره ( مراسم ۳ روز دیگه بود ) اما سنجو کار داشت و گفت
سنجو :ا/ت چان من باید برم تو پارچه ها رو به میتسویا بده تا بدوزه
ا/ت : باشه سنجو
ا/ت : جانههههه سنجو : جانههههههههه
من داشتم به خونه برمیگشتم خونمون یجورایی کوچه پس کوچه بود وقتی داشتم برمیگشتم باند بونتن و دیدم که حدودی ۷۸ نفری میشدن وقتی منو دیدن به من حمله ور شدن اما من تا جایی که میتونسم از خودم دفاع میکردم اما با این حال زخمی شدم وقتی به خونه برگشتم میتسویا شوکه شده بود گفت
میتسویا : ا/ت چیشده ؟!
ا/ت: خوردم زمین
میتسویا شک کرده بود اما یجورایی قبول کرد اما شک کرده بود وقت خواب بود من مثل خرس خوابیدم
صبخ شده بود ساعت ۱۰ بود و باید ساعت ۱۲ میرفتم مدرسه (من اما هینا تاکمتچی مایکی دراکن باجی چیفویو تو یه کلاس بودیم )
موقعه ی رفتن من از میتسویا خداحافظی کردم اما تا منو دید تعجب کرد و گفت
پایان
................................................................
امروز یا فردا بقیشو میذارم .