قسمت دوم پارت 4💔Angel wings💔پارت 4
حسابی دویدیم و بعد رفتیم تو باشگاه هنوز خبری از هیناتا و کاگیاما نبود. مربی اوکای گفت: خب اول چرخش ستون فقرات بعد کشش همسترینگ و عضلات و سینه و شانه ها و عضلات چهار سر ران و ساعد و پشت بازو و کشش کمر. همه باهم گفتیم:بله مربی.وقتی تمرین ها و کشش ها تموم شد هنوز هیناتا و کاگیاما بر نگشته بودن نوبت بازی شده بود........... گفتم:مربی اوکای نباید ببینیم بچه ها کجا موندن؟ مربی اوکای:نگرانشون نباش گفتم :دلم شور میزنه آساهی:نگران این دوتا نباش برنامه هر روزشونه گفتم:هر جور شما میگید نوبت پاس کاری شد و من و تاناکا و سوگاوارا باهم پاس کاری میکردیم .دستای سوگاوارا آماده هر نوع واکنشی بود .پاس های بی نقص و بدون خطا .سوگا متوجه توجه من شد و گفت:پاس های منو اینطوری نبین باید پاس های کاگیاما رو ببینی گفتم:میشه منم یه پاس بدم ببینی؟ گفت:اره ....دستامو در موقعیت قرار دادم و منتظر توپ شدم ...سوگا توپ را پرتاب کرد و توپ به دستانم نزدیک شد و وقتی توپ به دستم برخورد کرد دستم را آزاد کردم و توپ صاف برگشت سمت سوگا ...سوگا به توپ معلق در هوا خیره شده بود....گفت:این یه استعداد فوق العاده است ....سرخ شدم گفتم:واقعا آخه مربی قبلیم میگفت این نوع بازی وحشیانه است....سوگا:اگه این وحشیانست پس والیبال چیه؟گفتم :اوهوم:*) مربی اوکای گفت:برای امروز کافیه ......گفتم:پس هیناتا و کاگیاما چیی؟ ....گفت:حتما تا الان رفتن خونه .....گفتم:پس من زودتر میرم شاید تو راه دیدمشون خدا نگهدار بچه هااا و از در باشگاه بیرون رفتم
رفتم سمت رختکن و لباسامو عوض کردم و بعد رفتم سمت دوچرخه ام تا سوار شوم و به خانه بروم.سوار دوچرخه شدم و چراغش را روشن کردم دیگر هوا تاریک شده بود.چراغ دوچرخه ام را روشن کردم.در جاده مورد علاقم بودم که به رودخانه مورد علاقم میرسید همان جا توقف کردم که کنار رودخانه بشینم و شامم را بخورم .ساندویچ داشتم.از دره پایین رفتم.لب رودخانه نشستم .به اندازه روز آبش زلال به نظر نمیرسید.یکم تیره تر بود ولی متفاوت تر .دستم رو داخل آب کردم و مثل هر شب آرزویی کردم.:کاش هیناتا و کاگیاما رو سر راهم ببینم.و ساندویچم رو از کیفم در آوردم و به آن طرف رودخانه خیره شدم.احساس کردم یه چیزی روی زمین افتاده و دستم را داخل رودخانه بیرون آوردم دیدم چیزی با آب قاطی شده که تیره است .خیلی کنجکاو شدم و از روی سنگ های رودخانه رد شدم تا به آن طرف رود خانه بروم.وقتی به آن طرف رودخانه رسیدم دیدم 2 نفر روی زمین افتاده اند .یعنی از دره پرت شدن؟؟؟؟؟ بزار ببینم میشناسمشون؟دیدم خ*ون هایی که از آن ها جاری شده به رودخانه متصل شده.......ترسیدم و کمی چندشم شد .بدن ییکی از آن هارا چرخاندم و صورتش را دیدم ..اون صورت کاگیاما بود.......
رفتم سمت رختکن و لباسامو عوض کردم و بعد رفتم سمت دوچرخه ام تا سوار شوم و به خانه بروم.سوار دوچرخه شدم و چراغش را روشن کردم دیگر هوا تاریک شده بود.چراغ دوچرخه ام را روشن کردم.در جاده مورد علاقم بودم که به رودخانه مورد علاقم میرسید همان جا توقف کردم که کنار رودخانه بشینم و شامم را بخورم .ساندویچ داشتم.از دره پایین رفتم.لب رودخانه نشستم .به اندازه روز آبش زلال به نظر نمیرسید.یکم تیره تر بود ولی متفاوت تر .دستم رو داخل آب کردم و مثل هر شب آرزویی کردم.:کاش هیناتا و کاگیاما رو سر راهم ببینم.و ساندویچم رو از کیفم در آوردم و به آن طرف رودخانه خیره شدم.احساس کردم یه چیزی روی زمین افتاده و دستم را داخل رودخانه بیرون آوردم دیدم چیزی با آب قاطی شده که تیره است .خیلی کنجکاو شدم و از روی سنگ های رودخانه رد شدم تا به آن طرف رود خانه بروم.وقتی به آن طرف رودخانه رسیدم دیدم 2 نفر روی زمین افتاده اند .یعنی از دره پرت شدن؟؟؟؟؟ بزار ببینم میشناسمشون؟دیدم خ*ون هایی که از آن ها جاری شده به رودخانه متصل شده.......ترسیدم و کمی چندشم شد .بدن ییکی از آن هارا چرخاندم و صورتش را دیدم ..اون صورت کاگیاما بود.......
۳.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.