عشق من... فیک جونگکوک
پارت:9
اخرین بار چک کردم ببینم چیزی رو جا نزاشتم
نه همه چیز کامل بود که صدای در اومد
-بیا تو
ب.ات:چطوری پدر بهم گفته..
-اره جونگکوک رو پیدا کرده و از اینم خبر داره ک ی زمانی باهم بودیم
ب.ات:قضیه ی می سون رو چی میدونه
-ن نمیدونه سئوجون اصلا هم نباید بدونه
"فلش بک"
بعد از رفتن جونگکوک ات حال خوبی نداشت با اینکه برادرش تنهاش نمیزاشت اما بازم حالش بود بود
بعد از دو هفته متوجه شد ک باردارع اول خواست بچه رو سقط کنه اما نتونست اون ی بچه درون خودش داشت بچه ک اون و کوک باهم ساخته بودن و داشت درون اون رشد میکرد
توی تمام مدت بارداریش برای پدرش ی بهونه گیر اورد و رفت پیش مادر بزرگش (مادر مادرش)
تا زمانی ک پسرش ب دنیا اومد اونجا موند
پسرش رو پیش مادر بزرگش امانت گذاشت چون نمیخاست کسی بهش اسیب بزنه بیشترین کسی ک ازش ترس داشت پدرش بود برای اون مهم نبود اون پسر نوه یا پسر دخترشه اون ی تحدید بود
و ی دلیل برای زیر سوال بردن فامیل کیم
اخه مگ میشه دختر اقای کیم با پسر دشمنش بچه داشته باشن!؟
ن این ی مایع ی ننگ بود پس اونو از پدرش مخفی کرد تنها کسی ک میدونست برادرش بود کسی ک همه جوره بهش کمک کرده بود و تنهاش نزاشته بود شاید دلیل اینکه هنوزم نفس میکشید حمایتای برادرش بود
"پایان فلش بک"
ب.ات:الان میخای چیکار کنی واقعا میخای اونو بکشی
-نمیدونم
عشق ات به کوک خیلی زیاد و قشنگ بود اما اگ حرفهای پدرش درست بود و جونگکوک از اون استفاده کرده و الان در حال عشق و حاله چی
ب.ات:ات تصمیم خودت رو بگیر اگ ت این کارو نکنی پدر میکنه اگ پدر بخاد این کارو بکنه اونو عذاب میده
-من نمیتونم پدر پسرم رو بکشم اونم با دستای خودم
ب.ات:ات
-بله
ب.ات:خب چجوری بگم شنیدم جونگکوک داره ازدواج میکنه
اون داشت چی میشنید جونگکوک اون کسی ک 5سال هرشب بخاطر نبودش گریه میکرد راحت داشت با ی نفر دیگه ازدواج میکرد
برای یک لحظه صدای شکستن قلبش رو شنید بغضش رو قورت داد و گفت:
-اون کار رو میکنم "میکشمش"
خودش هم نمیدونست چطوری تونسته همچین چیزی بگه شاید بخاطر اینکه کوک اونو کامل فراموش کرده و عاشق ی نفر دیگه شده باعث شده ازش کینه بگیره یا شایدم حسودیش شده ولی احتمالا گزینه ی اول درسته
برادرش دستش رو گرفت و گفت:
ب.ات:خودت خوب میدونی همه جوره پشتتم رفتی اونجا من حواسم ب می سون هست نگرانش نباش
ات بدون حرفی رفت توی بغل برادرش
-الان از ته دلم میخام ک این کارو نکرده باشه
اون اینو از بچگی یاد گرفته بود یا شایدم پدرش بهش یاد داده بود
"خائن ها باید بمیرند بدون هیچ بخششی"
اون معتقد بود کسی ک ی کاری رو انجام میده بازم میتونه مهم نیست طرف مقابل کی باشه اگ خائن باشه لیاقتش مرگه...ادامه دارد
شرط:
لایک:۸۰
کامنت:۴۰"😐🤌🏼"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
اخرین بار چک کردم ببینم چیزی رو جا نزاشتم
نه همه چیز کامل بود که صدای در اومد
-بیا تو
ب.ات:چطوری پدر بهم گفته..
-اره جونگکوک رو پیدا کرده و از اینم خبر داره ک ی زمانی باهم بودیم
ب.ات:قضیه ی می سون رو چی میدونه
-ن نمیدونه سئوجون اصلا هم نباید بدونه
"فلش بک"
بعد از رفتن جونگکوک ات حال خوبی نداشت با اینکه برادرش تنهاش نمیزاشت اما بازم حالش بود بود
بعد از دو هفته متوجه شد ک باردارع اول خواست بچه رو سقط کنه اما نتونست اون ی بچه درون خودش داشت بچه ک اون و کوک باهم ساخته بودن و داشت درون اون رشد میکرد
توی تمام مدت بارداریش برای پدرش ی بهونه گیر اورد و رفت پیش مادر بزرگش (مادر مادرش)
تا زمانی ک پسرش ب دنیا اومد اونجا موند
پسرش رو پیش مادر بزرگش امانت گذاشت چون نمیخاست کسی بهش اسیب بزنه بیشترین کسی ک ازش ترس داشت پدرش بود برای اون مهم نبود اون پسر نوه یا پسر دخترشه اون ی تحدید بود
و ی دلیل برای زیر سوال بردن فامیل کیم
اخه مگ میشه دختر اقای کیم با پسر دشمنش بچه داشته باشن!؟
ن این ی مایع ی ننگ بود پس اونو از پدرش مخفی کرد تنها کسی ک میدونست برادرش بود کسی ک همه جوره بهش کمک کرده بود و تنهاش نزاشته بود شاید دلیل اینکه هنوزم نفس میکشید حمایتای برادرش بود
"پایان فلش بک"
ب.ات:الان میخای چیکار کنی واقعا میخای اونو بکشی
-نمیدونم
عشق ات به کوک خیلی زیاد و قشنگ بود اما اگ حرفهای پدرش درست بود و جونگکوک از اون استفاده کرده و الان در حال عشق و حاله چی
ب.ات:ات تصمیم خودت رو بگیر اگ ت این کارو نکنی پدر میکنه اگ پدر بخاد این کارو بکنه اونو عذاب میده
-من نمیتونم پدر پسرم رو بکشم اونم با دستای خودم
ب.ات:ات
-بله
ب.ات:خب چجوری بگم شنیدم جونگکوک داره ازدواج میکنه
اون داشت چی میشنید جونگکوک اون کسی ک 5سال هرشب بخاطر نبودش گریه میکرد راحت داشت با ی نفر دیگه ازدواج میکرد
برای یک لحظه صدای شکستن قلبش رو شنید بغضش رو قورت داد و گفت:
-اون کار رو میکنم "میکشمش"
خودش هم نمیدونست چطوری تونسته همچین چیزی بگه شاید بخاطر اینکه کوک اونو کامل فراموش کرده و عاشق ی نفر دیگه شده باعث شده ازش کینه بگیره یا شایدم حسودیش شده ولی احتمالا گزینه ی اول درسته
برادرش دستش رو گرفت و گفت:
ب.ات:خودت خوب میدونی همه جوره پشتتم رفتی اونجا من حواسم ب می سون هست نگرانش نباش
ات بدون حرفی رفت توی بغل برادرش
-الان از ته دلم میخام ک این کارو نکرده باشه
اون اینو از بچگی یاد گرفته بود یا شایدم پدرش بهش یاد داده بود
"خائن ها باید بمیرند بدون هیچ بخششی"
اون معتقد بود کسی ک ی کاری رو انجام میده بازم میتونه مهم نیست طرف مقابل کی باشه اگ خائن باشه لیاقتش مرگه...ادامه دارد
شرط:
لایک:۸۰
کامنت:۴۰"😐🤌🏼"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۵.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.