وقت نواختن ویالون...(𝕡𝕒𝕣𝕥𝟙)
ویالون..⛓️🫂
_بدو بدو، لطفاً!
روی سنگ فرش های راه که بر اثر باران خیس شده بودن بدو بدو میکرد، سوزانو دنبالش بود اون پیرزن عجوزی بود که هر شب با داد و کار به بیرون از خونه هدایتش میکرد، امشب می خواست مجبورش کنه با پسر خانم ساتانا بخوابه و پول بگیره، اون پسر همیشه جلوی لباس نارنجی رنگش بخاطر استفاده ی زیاد ساندویچ ماهی روغنی بود و شکمش همیشه بیرون میزد، شلوارش براش تنگ بود و خط باسنش همیشه معلوم بود، ازش متنفر بود، روزیتا از اون متنفر بود.
.
گوشیش ویبره رفت و با زنگ خوردن پشت سر هم لرز تنش رو بیشتر برای جلو روی هدایت میکرد، روزیتا با پاهاش لاغرش رفت روی پله های سنگی بلند و با پشت سر گذاشتن اون پله ها خودش رو به محله ی ثروتمندان رسوند، توی اون محل پر آدم های پول دار بود، جلوی در بعضی از امارت ها میشد ماشین های مدل بالا رو دید، یا اینکه آدم های رو میشد دید که با لباس های برند از خونه هاشون خارج میشدن.
از خیابون با بیچارگی خارج شد و خودش رو به جاده درخت ها رسوند، همه طرف جاده ی خلوت رو درخت ها از سر گرفته بودن و هوای سرمه ای رنگ رو بیشتر تیره میکرد.
هودی خاکستری رنگ رو مرتب کرد و دوباره پا به فرار گذاشت، دوباره صدای ویبره رفتن گوشیش رو روی جیب شلوار حس کرد، مطمئن بود که اون شخص خوده سوزانو بود، اشک توی چشماش حلقه زد و لب هایش لرزش خفیفی پیدا کرد، اشک آروم از چشماش سر خورد و با سرعت به روی زمین به پرواز در اومد، هیچ صدایی جز صدای فشار هوایی که داخل گوش هاش تکرار میشد رو نمی تونست بفهمه.
_تو می تونی رزویتاااااااااااا
با داد تکرار کرد و از سر پایینی با قدم های سریع پایین رفت.
شلوار بگش زیر پاهاش رفت و با سرعت به آسفالت قدیمی برخورد کرد و درد دیوانه کننده ای روی قسمت گیجگاهش حس کرد، مطمئن بود هنوز دنبالشان ولی فعلا ازشون دور بود و می تونست استراحت کنه، دست کم پیاده 10 کیلو متر راه رفته بود.
یادش اومد سوزانو می تونه با مکان یاب پیداش کنه پس با نیمخیز شدن و برداشتن گوشیش از داخل جیبش شروع کرد به در آووردن سیمکارت گوشی، با برداشتن سوزن مخصوص سیمکارت که همیشه داخل قاب گوشی بود سیمکارت رو در آوورد و گذاشت داخل قاب گوشی، چون اگر میشکوندش باعث میشد دیگه نتونه با کسی در تماس باشه، سوزن رو به جای اولش برگردوند و دوباره دراز کشید...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
بچه ها، می خوام وقتی یه دیوونه دنبالم کرده رو کامل کردم بزارم، فعلا اینو بخونید تا اون آماده بشه.
_بدو بدو، لطفاً!
روی سنگ فرش های راه که بر اثر باران خیس شده بودن بدو بدو میکرد، سوزانو دنبالش بود اون پیرزن عجوزی بود که هر شب با داد و کار به بیرون از خونه هدایتش میکرد، امشب می خواست مجبورش کنه با پسر خانم ساتانا بخوابه و پول بگیره، اون پسر همیشه جلوی لباس نارنجی رنگش بخاطر استفاده ی زیاد ساندویچ ماهی روغنی بود و شکمش همیشه بیرون میزد، شلوارش براش تنگ بود و خط باسنش همیشه معلوم بود، ازش متنفر بود، روزیتا از اون متنفر بود.
.
گوشیش ویبره رفت و با زنگ خوردن پشت سر هم لرز تنش رو بیشتر برای جلو روی هدایت میکرد، روزیتا با پاهاش لاغرش رفت روی پله های سنگی بلند و با پشت سر گذاشتن اون پله ها خودش رو به محله ی ثروتمندان رسوند، توی اون محل پر آدم های پول دار بود، جلوی در بعضی از امارت ها میشد ماشین های مدل بالا رو دید، یا اینکه آدم های رو میشد دید که با لباس های برند از خونه هاشون خارج میشدن.
از خیابون با بیچارگی خارج شد و خودش رو به جاده درخت ها رسوند، همه طرف جاده ی خلوت رو درخت ها از سر گرفته بودن و هوای سرمه ای رنگ رو بیشتر تیره میکرد.
هودی خاکستری رنگ رو مرتب کرد و دوباره پا به فرار گذاشت، دوباره صدای ویبره رفتن گوشیش رو روی جیب شلوار حس کرد، مطمئن بود که اون شخص خوده سوزانو بود، اشک توی چشماش حلقه زد و لب هایش لرزش خفیفی پیدا کرد، اشک آروم از چشماش سر خورد و با سرعت به روی زمین به پرواز در اومد، هیچ صدایی جز صدای فشار هوایی که داخل گوش هاش تکرار میشد رو نمی تونست بفهمه.
_تو می تونی رزویتاااااااااااا
با داد تکرار کرد و از سر پایینی با قدم های سریع پایین رفت.
شلوار بگش زیر پاهاش رفت و با سرعت به آسفالت قدیمی برخورد کرد و درد دیوانه کننده ای روی قسمت گیجگاهش حس کرد، مطمئن بود هنوز دنبالشان ولی فعلا ازشون دور بود و می تونست استراحت کنه، دست کم پیاده 10 کیلو متر راه رفته بود.
یادش اومد سوزانو می تونه با مکان یاب پیداش کنه پس با نیمخیز شدن و برداشتن گوشیش از داخل جیبش شروع کرد به در آووردن سیمکارت گوشی، با برداشتن سوزن مخصوص سیمکارت که همیشه داخل قاب گوشی بود سیمکارت رو در آوورد و گذاشت داخل قاب گوشی، چون اگر میشکوندش باعث میشد دیگه نتونه با کسی در تماس باشه، سوزن رو به جای اولش برگردوند و دوباره دراز کشید...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
بچه ها، می خوام وقتی یه دیوونه دنبالم کرده رو کامل کردم بزارم، فعلا اینو بخونید تا اون آماده بشه.
۲۵.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.