تک پارتی تهیونگ🐈⬛🫠🫶🏻
<تک پارتی>
حال کردین عکسو سانسور کردم؟😂🛐🫦
موقعیت: وقتی بارداری
(ویو ا/ت)
(چند روزیه از وقت پر. یو.دم گذشته و من به این شک دارم که نکنه حامله باشم؟ امروز میرم از دارو خونه از این تست ها بخرم تا معلوم بشه)
(رفت خرید)
(استرس داشتم تست رو دادم و منتظر بودم خط های روش پر رنگ بشه...... صبر کن ببینم.... من حاملم🫠)
◇پرش زمانی ساعت 09:07◇
تقتق[آره..آره..صدای دَره🤡]
ا/ت: (رفتم در رو باز کنم....باز کرد....تهیونگ بود)
تهیونگ :(از سر کار اومدم و خسته بودم اما همین که ا/ت در رو واسم باز کرد و دیدمش پروانه ها تو دلم شروع به پرواز کردن اون خیلی زیبا میخندید)
ا/ت: سلام:)
تهیونگ: سلااااااام دختر کوچولو من:)
ا/ت:( یهو یه باکس زرد رنگ در آورد و داد به تهیونگ)
تهیونگ: این چیه؟( خنده) من که تولدم نیست😅 سالگرد ازدواج هم نیست:)
ا/ت: بازش کن میفهمی:)
تهیونگ:(وقتی بازش کرد خشکش زد...... توی اون باکس یه ست لباس نوزاد زرد بود و یه پستونک زرد و یه بیبی چک که جوابش مثبت بود🫠✨️💫) ای...این..چیه؟(خوشحال/زبونش گرفته)
ا/ت: داریم مامان بابا میشیم:)
تهیونگ :( شروع به ریختن اشک خوشحالی کرد و ا/ت رو بغل کرد)
◇پرش زمانی به ۵ماه بعد◇
پشت تلفن:
ا/ت: تهیونگ زود بیا خونه تو راه هم خیارشور بگیر با بستنی شکلاتی
تهیونگ: باشه تا نیم ساعت اونجام
ا/ت :باشه
تق تق[صدای در]
ا/ت: آیی شکمم.... آجوما در رو باز کن
تهیونگ:(رو به آجوما) ممنون
تهیونگ: سلام مامان بچم:)
ا/ت: سلام بابای بچم:) خریدی؟
تهیونگ: آره بیا
ا/ت: این شکلات ها و چیپس ها برای چین؟
تهیونگ: اینو واسه پسرم گرفتم که دلش خواست بخوره
ا /ت: واسه مامان پسرت چی؟(مظلوم و کیوت)
تهیونگ: (یهو دستشو که پشتش بود رو میاره جلو ... تو دستاش یه جعبه جواهره)
ا/ت: آآآآآ.... تهیونگا این چیه(ذوق)
تهیونگ: کادوی مامان شدنت:)
ا/ت: چرا الان میدیش؟
تهیونگ: طاقت نیاوردم ازت قایمش کنم
ا/ت: خنده*
تهیونگ: خنده*
چند ما گذشت و بچشون به دنیا اومد
و به شادی زندگیشونو کردن✨️🫠
خیلییی کیوت شد۰💫🥲🐈
ممنون میشم اگه حمایتم کنی🫂🐈⬛💫
حال کردین عکسو سانسور کردم؟😂🛐🫦
موقعیت: وقتی بارداری
(ویو ا/ت)
(چند روزیه از وقت پر. یو.دم گذشته و من به این شک دارم که نکنه حامله باشم؟ امروز میرم از دارو خونه از این تست ها بخرم تا معلوم بشه)
(رفت خرید)
(استرس داشتم تست رو دادم و منتظر بودم خط های روش پر رنگ بشه...... صبر کن ببینم.... من حاملم🫠)
◇پرش زمانی ساعت 09:07◇
تقتق[آره..آره..صدای دَره🤡]
ا/ت: (رفتم در رو باز کنم....باز کرد....تهیونگ بود)
تهیونگ :(از سر کار اومدم و خسته بودم اما همین که ا/ت در رو واسم باز کرد و دیدمش پروانه ها تو دلم شروع به پرواز کردن اون خیلی زیبا میخندید)
ا/ت: سلام:)
تهیونگ: سلااااااام دختر کوچولو من:)
ا/ت:( یهو یه باکس زرد رنگ در آورد و داد به تهیونگ)
تهیونگ: این چیه؟( خنده) من که تولدم نیست😅 سالگرد ازدواج هم نیست:)
ا/ت: بازش کن میفهمی:)
تهیونگ:(وقتی بازش کرد خشکش زد...... توی اون باکس یه ست لباس نوزاد زرد بود و یه پستونک زرد و یه بیبی چک که جوابش مثبت بود🫠✨️💫) ای...این..چیه؟(خوشحال/زبونش گرفته)
ا/ت: داریم مامان بابا میشیم:)
تهیونگ :( شروع به ریختن اشک خوشحالی کرد و ا/ت رو بغل کرد)
◇پرش زمانی به ۵ماه بعد◇
پشت تلفن:
ا/ت: تهیونگ زود بیا خونه تو راه هم خیارشور بگیر با بستنی شکلاتی
تهیونگ: باشه تا نیم ساعت اونجام
ا/ت :باشه
تق تق[صدای در]
ا/ت: آیی شکمم.... آجوما در رو باز کن
تهیونگ:(رو به آجوما) ممنون
تهیونگ: سلام مامان بچم:)
ا/ت: سلام بابای بچم:) خریدی؟
تهیونگ: آره بیا
ا/ت: این شکلات ها و چیپس ها برای چین؟
تهیونگ: اینو واسه پسرم گرفتم که دلش خواست بخوره
ا /ت: واسه مامان پسرت چی؟(مظلوم و کیوت)
تهیونگ: (یهو دستشو که پشتش بود رو میاره جلو ... تو دستاش یه جعبه جواهره)
ا/ت: آآآآآ.... تهیونگا این چیه(ذوق)
تهیونگ: کادوی مامان شدنت:)
ا/ت: چرا الان میدیش؟
تهیونگ: طاقت نیاوردم ازت قایمش کنم
ا/ت: خنده*
تهیونگ: خنده*
چند ما گذشت و بچشون به دنیا اومد
و به شادی زندگیشونو کردن✨️🫠
خیلییی کیوت شد۰💫🥲🐈
ممنون میشم اگه حمایتم کنی🫂🐈⬛💫
۱۳.۹k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.