فیک «مافیای پنهان» part 11
کوک : ات تویی بیبی گرل اینم سرنوشته تهیونگ پیشته ؟
ات : به تو ربطی نداره
ته : چیشده عزیزم ؟
کوک : عه چرا اینجوری حرف میزنی ؟
ات : یادت نیست چیکار کردی ؟
کوک : ببین من معذرت میخوام واقعا معذرت میخوام بیا دوباره شروع کنیم
ات : بشین تا دوباره شروع کنیم
کوک : چرا نمیفهمی میگم یه اتفاق بود حالا چون اون مثلا قهرمان اومد داخل اتاق اینجوری میکنی ؟ چیشده نکنه ازش خوشت میاد ؟
ات : اره ازش خوشم میاد خیلی زیاد
کوک : چرا اینجوری میکنی با من ات من دوست دارم
ات : ولی من ندارم
ته : عزیزم چیشده چرا دعوا میکنی پشت گوشی ؟
ته : زدم بغل گوشیو بده ببینم کیه
ات : بیا
ته: الو
کوک : چه خبر هیونگ بعد اینکه عشق زندگیمو دزدیدی بهت خوش میگذره؟
ته : عشق زندگیم ؟ مراقب اون حرفات باش وگرنه برات بد تموم میشه
کوک : که اینطور پس توعم ات رو بهم پس بده تا مراقب حرفام باشم
ته : کوک خفه شو تا اون روی سگم بالا نیومده
کوک : ببین من پشیمونم ببخشید ولی من واقعا ات رو دوست دارم قول میدم بهش اسیبی نزنم پس گوشیو بده بهش
ته : به زندگیه قبلیت ادامه بده
ات : چیشد ؟
ته : چیزی نیست عشقم یکم دیگه میرسیم
ات : باشه
ته : رسیدیم پرسسم
ات : اومدم
ات ویو
رفتیم تو یه مغازه لباس فروشی یه عالمه لباسای دخترونه خوشگل داشت کارتم همراهم بود پس هر چند تا که دوس داشتم برداشتم هر کدومو پرو میکردم تهیونگ میپسندید رفتیم حساب کنیم کارتمو در اوردم
ته : چیکار میکنی
ات : تسویه حساب
ته : نخیر نمیشه من پول میدم
ات : عه لباسای منه خودم حساب میکنم
ته : اما …
ات : مخالفت نکن
ته : اماااااا….
ات : ساکت
ات : ممنون خانم
سعی میکنم زود زود براتون بذارم چون طولانیه این فیک 🌝
ات : به تو ربطی نداره
ته : چیشده عزیزم ؟
کوک : عه چرا اینجوری حرف میزنی ؟
ات : یادت نیست چیکار کردی ؟
کوک : ببین من معذرت میخوام واقعا معذرت میخوام بیا دوباره شروع کنیم
ات : بشین تا دوباره شروع کنیم
کوک : چرا نمیفهمی میگم یه اتفاق بود حالا چون اون مثلا قهرمان اومد داخل اتاق اینجوری میکنی ؟ چیشده نکنه ازش خوشت میاد ؟
ات : اره ازش خوشم میاد خیلی زیاد
کوک : چرا اینجوری میکنی با من ات من دوست دارم
ات : ولی من ندارم
ته : عزیزم چیشده چرا دعوا میکنی پشت گوشی ؟
ته : زدم بغل گوشیو بده ببینم کیه
ات : بیا
ته: الو
کوک : چه خبر هیونگ بعد اینکه عشق زندگیمو دزدیدی بهت خوش میگذره؟
ته : عشق زندگیم ؟ مراقب اون حرفات باش وگرنه برات بد تموم میشه
کوک : که اینطور پس توعم ات رو بهم پس بده تا مراقب حرفام باشم
ته : کوک خفه شو تا اون روی سگم بالا نیومده
کوک : ببین من پشیمونم ببخشید ولی من واقعا ات رو دوست دارم قول میدم بهش اسیبی نزنم پس گوشیو بده بهش
ته : به زندگیه قبلیت ادامه بده
ات : چیشد ؟
ته : چیزی نیست عشقم یکم دیگه میرسیم
ات : باشه
ته : رسیدیم پرسسم
ات : اومدم
ات ویو
رفتیم تو یه مغازه لباس فروشی یه عالمه لباسای دخترونه خوشگل داشت کارتم همراهم بود پس هر چند تا که دوس داشتم برداشتم هر کدومو پرو میکردم تهیونگ میپسندید رفتیم حساب کنیم کارتمو در اوردم
ته : چیکار میکنی
ات : تسویه حساب
ته : نخیر نمیشه من پول میدم
ات : عه لباسای منه خودم حساب میکنم
ته : اما …
ات : مخالفت نکن
ته : اماااااا….
ات : ساکت
ات : ممنون خانم
سعی میکنم زود زود براتون بذارم چون طولانیه این فیک 🌝
۱۹.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.