برادر من
برادر من پارت ۱
با مامانم به سمت عمارت کیم حرکت کردیم
مامانم :ا/ت خوب رفتار کن و با برادرت دعوا نکن
ا/ت: اسم پسره چی بود؟
مامانم:اسم پدرت سان و برادرت تهیونگ
داشتم به این فکر میکردم که چرا باید با پدر خوندم و برادر ناتنیم زندگی کنم
انگار که رسیدیم عمارتشون خیلی بزرگ بود
مامانم ماشینو پارک کرد و پیاده شد
منم پیاده شدم و دوتا اقا دیدم
یکی شون که بنظرم سان بود چون یکم میانسال بود و عینکی بود و فک میکنم او پسرشه تهیونگ
سان:سلام دخترم
ا/ت:من دختر شما نیستم
تهیونگ:سلام ا/ت
ا/ت:سلام تهیونگ
وارد عمارت شدیم خیلی عمارتشون بزرگ بود رفتیم روی مبل نشستیم خدمتکار برامون آبمیوه آورد
و سان و پسرش هم اومدن نشستم
ویو تهیونگ *
اون دختره خیلی تحریکم کرده ولی نمیتونم کاری کنم انقدر که گرمم شده و عرق کرده بودم که یکی از دکمه های لباسمو باز کردم
و دیدم ا/ت متوجه شده که تحریک شدم و داره میخنده
ویو ا/ت*
دیدم تهیونگ تحریک شده
برام مهم نبود
ولی من نمیدونم مامانم از چی این پسره خوشش میاد هی میگه صاحب یه شرکته با احترامه که چی
خیلی ازش بدم میاد
ا/ت:نمیخوای اتاقمو بهم نشون بدی ؟
تهیونگ:بیا دنبالم
رفتم دنبالش از پله ها رفتیم بالا یه اتاقی که در سیاه بود نظرمو جلب کرد
از تهیونگ پرسیدم:این اتاق برای کیه
تهینگ :برای منه میخوای توش رو ببینی؟
ا/ت:آره
رفتیم داخل یه طرف اتاق میز کارش بود با یه بطری مشروب و یه طرف دیگه تختش بود و یه در شیشه ای اونجا بود که بالکن بود از اتاق رفتیم بیرون و رفتیم داخل اتاق بغلی اتاق من بود فکر میکنم
یه طرف اتاق یه میز بود که وسایلم روش بود و یه طرف دیگه یه تخت صورتی کم رنگ بود من عاشق رنگ صورتی ام
و بازم یه در شیشهای که بالکن بود
نشستم روی تخت و به تهیونگ گفتم .......
با مامانم به سمت عمارت کیم حرکت کردیم
مامانم :ا/ت خوب رفتار کن و با برادرت دعوا نکن
ا/ت: اسم پسره چی بود؟
مامانم:اسم پدرت سان و برادرت تهیونگ
داشتم به این فکر میکردم که چرا باید با پدر خوندم و برادر ناتنیم زندگی کنم
انگار که رسیدیم عمارتشون خیلی بزرگ بود
مامانم ماشینو پارک کرد و پیاده شد
منم پیاده شدم و دوتا اقا دیدم
یکی شون که بنظرم سان بود چون یکم میانسال بود و عینکی بود و فک میکنم او پسرشه تهیونگ
سان:سلام دخترم
ا/ت:من دختر شما نیستم
تهیونگ:سلام ا/ت
ا/ت:سلام تهیونگ
وارد عمارت شدیم خیلی عمارتشون بزرگ بود رفتیم روی مبل نشستیم خدمتکار برامون آبمیوه آورد
و سان و پسرش هم اومدن نشستم
ویو تهیونگ *
اون دختره خیلی تحریکم کرده ولی نمیتونم کاری کنم انقدر که گرمم شده و عرق کرده بودم که یکی از دکمه های لباسمو باز کردم
و دیدم ا/ت متوجه شده که تحریک شدم و داره میخنده
ویو ا/ت*
دیدم تهیونگ تحریک شده
برام مهم نبود
ولی من نمیدونم مامانم از چی این پسره خوشش میاد هی میگه صاحب یه شرکته با احترامه که چی
خیلی ازش بدم میاد
ا/ت:نمیخوای اتاقمو بهم نشون بدی ؟
تهیونگ:بیا دنبالم
رفتم دنبالش از پله ها رفتیم بالا یه اتاقی که در سیاه بود نظرمو جلب کرد
از تهیونگ پرسیدم:این اتاق برای کیه
تهینگ :برای منه میخوای توش رو ببینی؟
ا/ت:آره
رفتیم داخل یه طرف اتاق میز کارش بود با یه بطری مشروب و یه طرف دیگه تختش بود و یه در شیشه ای اونجا بود که بالکن بود از اتاق رفتیم بیرون و رفتیم داخل اتاق بغلی اتاق من بود فکر میکنم
یه طرف اتاق یه میز بود که وسایلم روش بود و یه طرف دیگه یه تخت صورتی کم رنگ بود من عاشق رنگ صورتی ام
و بازم یه در شیشهای که بالکن بود
نشستم روی تخت و به تهیونگ گفتم .......
۷.۴k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.