🍷🖤My fackin daddy p:3
م ات: ات ،ات. دیرتر میشه بیدار شوووووووو
ات:باش باشه وای امروز بارونیه هورااااا میتونم لباس جدیدامو بپوشممممم .
توراه رفتن به دانشگاه بودم که یه ماشین ون سیاه بهم نزدیک میشد سعی کردم فرار کنم گرفتند و بیهوش شدم .
۳ساعت بعد
ات:اینجا کجاست ؟
بلند شدم و به سمت در رفتم وقتی درو باز کردم دیدم توی ی عمارت خیلی بزرگم. یه پسره اونجا بود برگشتم برم اتاق یکی دیگه هم اونجا بود . قیافه های همشون عجیب بود چشماشون از همه عجیب تر چشماشون قرمز بود .
شوگا :او این بوی چیه بوی غذا (نیشخند شیطانی)
ات: ترسیدم رومو خواستم برگردونم که دیدم جلومه
ات:ت..تو کی هستی ؟
جین :شوگا ولش کن اذیتش نکن
ات :هی من اینجا چی کار میکنم اییییییی
جونکوک : این از همهی خون هوایی که خوردن خوشمزه تر بود
ات: جیغغغغغغغغغغ (در حال فرار)
چشمام رو بستم بودم میدویدیم که به یه نفر خوردم چشمام رو با کردم اون اون تهیونگ بود ازجام بلند شدم
ات:ته ...تهیونگ تو اینجا چی کار میکنی ؟اص...اصلا ولش کمکم کن فرار کنم
ته :چرا باید این کارو بکنم ؟
ات: منظورت چیه ؟
ته :صورتش رو سمت ات میاره و آروم میگه خودتو مرده فرض کن
ات دویدم رفتم سمت در در قفل بود باز نمیشد .
جیمین :او بیبی اینقدر زور نزن نمیتونی فرار کنی
جیهوپ :آره اونقدر زور بزنی کم خون میشی اونوقت چی ؟
جونکوک :همین حالا هم کم خونه
ته :چی ؟امکان ندارم اه
ات :گمشین بابا چی میگین آخرش هم افتادم توی دیونه خونه کمک کمکککککمک
جونکوک :خفشوووو (داد)
ات :ولم کن بزار برم اون موقع خفه میشم
شوگا هیچوقت چنین اتفاقی نمیوفته
ات:چرا مگه من چی کار کردم
ته :وقت خوابه کوچولو
ات :چی ؟ (بیهوش میشه)
فیک رو یکوچو لو تغییر دادم خوناشامیش کردم
ات:باش باشه وای امروز بارونیه هورااااا میتونم لباس جدیدامو بپوشممممم .
توراه رفتن به دانشگاه بودم که یه ماشین ون سیاه بهم نزدیک میشد سعی کردم فرار کنم گرفتند و بیهوش شدم .
۳ساعت بعد
ات:اینجا کجاست ؟
بلند شدم و به سمت در رفتم وقتی درو باز کردم دیدم توی ی عمارت خیلی بزرگم. یه پسره اونجا بود برگشتم برم اتاق یکی دیگه هم اونجا بود . قیافه های همشون عجیب بود چشماشون از همه عجیب تر چشماشون قرمز بود .
شوگا :او این بوی چیه بوی غذا (نیشخند شیطانی)
ات: ترسیدم رومو خواستم برگردونم که دیدم جلومه
ات:ت..تو کی هستی ؟
جین :شوگا ولش کن اذیتش نکن
ات :هی من اینجا چی کار میکنم اییییییی
جونکوک : این از همهی خون هوایی که خوردن خوشمزه تر بود
ات: جیغغغغغغغغغغ (در حال فرار)
چشمام رو بستم بودم میدویدیم که به یه نفر خوردم چشمام رو با کردم اون اون تهیونگ بود ازجام بلند شدم
ات:ته ...تهیونگ تو اینجا چی کار میکنی ؟اص...اصلا ولش کمکم کن فرار کنم
ته :چرا باید این کارو بکنم ؟
ات: منظورت چیه ؟
ته :صورتش رو سمت ات میاره و آروم میگه خودتو مرده فرض کن
ات دویدم رفتم سمت در در قفل بود باز نمیشد .
جیمین :او بیبی اینقدر زور نزن نمیتونی فرار کنی
جیهوپ :آره اونقدر زور بزنی کم خون میشی اونوقت چی ؟
جونکوک :همین حالا هم کم خونه
ته :چی ؟امکان ندارم اه
ات :گمشین بابا چی میگین آخرش هم افتادم توی دیونه خونه کمک کمکککککمک
جونکوک :خفشوووو (داد)
ات :ولم کن بزار برم اون موقع خفه میشم
شوگا هیچوقت چنین اتفاقی نمیوفته
ات:چرا مگه من چی کار کردم
ته :وقت خوابه کوچولو
ات :چی ؟ (بیهوش میشه)
فیک رو یکوچو لو تغییر دادم خوناشامیش کردم
۳۴۶
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.