Police man
Police man
Part 2
کوک: من رفتم عشقم
ا/ت: باشه..خداحافظ
کوک: بای بای*..ا/ت خیلی روم حساسه..منم رو اون حساسم...وقتی فهمید پلیسم داشت خودشو میکشت و گریه میکرد
* فلش بک*
ا/ت: اگه تو بمیری میدونی چه بلایی سر من میاد هق....من نمیخوام از دستت بدم بخاطر یک شغل مسخره( گریه شدید)
کوک: ا/ت من تو کارم حرفه ای ام مگه میشه از دستم بدی
ا/ت: بمیری یکاری میکنم هردومون جهنم بریم
کوک: یاخدا باشه فقط گریه نکن
( پایان فلش بک)
کوک: اگه بهش بگم عضو اف بی آی ام باید خودمو قبض روح کنم..
**
ته؛ سلام...چرا پکری؟.. نکنه زن داداش فهمیده؟
کوک: چیی..نه بابا..خدا نکنه..میگم ته ته؟....یک چیزی بگم...در واقع یک کاری میخوام بهت بگن.. اگه..اگه من بمیرم مراقب ا/ت میشی؟ ( بغض)
ته: چیییی..چی میگییی احمق تو این پادگان کسی جرعت نداره بمیره..وگرنه من میدونم و اون
نامجون: چیشده؟
ته؛ آقا بهاین فکر افتادن که اگر بمیرن کی از ا/ت محافظت میکنه؟
نامجون:( ترس) اونوقت ا/ت هممونو میکشه و کسی نمیمونه
کوک: خنده ریز*.. امروز خبری نیست؟
نکته؛ این اف بی آی مخصوص کره اس و از خودم در آوردم
جین: کوک..بیا این پرونده برای توعه..بگیر و بخون..رئیس سونگ ایل گفته
کوک: باشه..مرگ دختر سیزده ساله؟
جین: همچی داخل اون نوشته
کوک؛ شروع کردم به خوندن*.. دختری در خیابان هونگدائه پیدا شده و طبق اطلاعات بدست آمده به او تجاوز شده و با یک ضربه چاقو از گردن و قتل رسیده...... کسی طرف رو ندیده؟..
جین: نمیدونم شاید همسایه ها دیدن!..کسی رو با خودت میبری؟
کوک: شوگا میای؟
یونگی: حتما
***
کوک: بیا از تک تک همسايه ها بپرسم و تو این تقاطع همو ببینیم
یونگی: فکر خوبیع
Part 2
کوک: من رفتم عشقم
ا/ت: باشه..خداحافظ
کوک: بای بای*..ا/ت خیلی روم حساسه..منم رو اون حساسم...وقتی فهمید پلیسم داشت خودشو میکشت و گریه میکرد
* فلش بک*
ا/ت: اگه تو بمیری میدونی چه بلایی سر من میاد هق....من نمیخوام از دستت بدم بخاطر یک شغل مسخره( گریه شدید)
کوک: ا/ت من تو کارم حرفه ای ام مگه میشه از دستم بدی
ا/ت: بمیری یکاری میکنم هردومون جهنم بریم
کوک: یاخدا باشه فقط گریه نکن
( پایان فلش بک)
کوک: اگه بهش بگم عضو اف بی آی ام باید خودمو قبض روح کنم..
**
ته؛ سلام...چرا پکری؟.. نکنه زن داداش فهمیده؟
کوک: چیی..نه بابا..خدا نکنه..میگم ته ته؟....یک چیزی بگم...در واقع یک کاری میخوام بهت بگن.. اگه..اگه من بمیرم مراقب ا/ت میشی؟ ( بغض)
ته: چیییی..چی میگییی احمق تو این پادگان کسی جرعت نداره بمیره..وگرنه من میدونم و اون
نامجون: چیشده؟
ته؛ آقا بهاین فکر افتادن که اگر بمیرن کی از ا/ت محافظت میکنه؟
نامجون:( ترس) اونوقت ا/ت هممونو میکشه و کسی نمیمونه
کوک: خنده ریز*.. امروز خبری نیست؟
نکته؛ این اف بی آی مخصوص کره اس و از خودم در آوردم
جین: کوک..بیا این پرونده برای توعه..بگیر و بخون..رئیس سونگ ایل گفته
کوک: باشه..مرگ دختر سیزده ساله؟
جین: همچی داخل اون نوشته
کوک؛ شروع کردم به خوندن*.. دختری در خیابان هونگدائه پیدا شده و طبق اطلاعات بدست آمده به او تجاوز شده و با یک ضربه چاقو از گردن و قتل رسیده...... کسی طرف رو ندیده؟..
جین: نمیدونم شاید همسایه ها دیدن!..کسی رو با خودت میبری؟
کوک: شوگا میای؟
یونگی: حتما
***
کوک: بیا از تک تک همسايه ها بپرسم و تو این تقاطع همو ببینیم
یونگی: فکر خوبیع
۴۳۳
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.