🌷خلاصه ای از وقايع اول تا يازدهم محرم.....بخش چهارم🌷
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ / تاریخ انتشار: 21:35 - 1400/05/08
در روز 9 محرم که شمر آمده بود دوباره حال و هواي جنگ قوت گرفت، شمر آمد به طرف خيمه هاي حسين و گفت من به فرزندان خواهرم امان مي دهم ( منظور فرزندان ام البنين بودند که مادرشان از قبيله ي بني کلب بودند و شمر نيز از همين قبيله بود ) . به همين مناسبت آنها را خواهرزاده خطاب کرد، و آنها برادران حسين يعني عباس ـ عليه السلام ـ و برادرانش بودند، حضرت عباس سلام الله عليه خطاب به او فرمود: لعنت خدا به تو که به ما امان مي دهي و فرزند رسول الله را امان نمي دهي.
در اين روز که شمر لعنه الله عليه آتش جنگ را فروزان کرد. عمر سعد با حضور او و به خاطر از دست ندادن فرماندهي لشکر به سپاه خود دستور داد به خيام حسين يورش ببرند. پس از نماز عصر بود که امام حسين ـ عليه السلام ـ در مقابل خيمه اش نشسته بود، ناگاه صداي ناله ي زينب را شنيد که به سوي برادرش مي آمد و مي گفت اي برادر مگر نمي شنوي صداي لشکر عمر سعد را که نزديک خيمه ها شده اند، امام سرش را بلند کرد و فرمود خواهرم رسول خدا را در خواب ديدم که فرمود به سوي ما مي آيي! زينب شيون کرد و گريست. عباس نيز به صداي شيون زينب از خيمه اش بيرون آمد، به محضر امام رسيد امام فرمود اي برادر برو ببين اين ها چه قصدي دارند، عباس با 20 سواره رفت و گفت چه مي خواهيد گفتند دستوري از عبيدالله رسيده که يا بيعت کنيد يا جنگ. بايد موضع دقيق خود را اعلام نمائيد. عباس فرمود باشد تا سخن شما را به برادرم برسانم. عباس برگشت و امام به او فرمود امشب را به ما مهلت بدهند شب عاشورا (دهم محرم) بود تا قرآن بخوانيم و نماز بگذاريم که خداوند مي داند من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست مي دارم.[5] شب را مهلت دادند که شب عجيبي بود صداي تلاوت قرآن و نماز شب و دعا از خيمه هاي اباعبد الله عليه السلام به آسمان بلند بود و فرشتگان از اين صحنه حيرت زده بودند روز عاشورا رسيد جنگ شروع شد و تا ظهر عاشورا و پس از ظهر همه ياران امام شهيد شدند و امام نيز به شهادت رسيد.
پاورقي ها:
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414، ج2، ص 77 ـ 78.
[2]. شيخ مفيد، همان، ص 82.
[3]. شيخ مفيد، همان، ج2، ص 83 - 84.
[4]. شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 84.
[5]. همان، ص 106.
برگرفته از مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
در روز 9 محرم که شمر آمده بود دوباره حال و هواي جنگ قوت گرفت، شمر آمد به طرف خيمه هاي حسين و گفت من به فرزندان خواهرم امان مي دهم ( منظور فرزندان ام البنين بودند که مادرشان از قبيله ي بني کلب بودند و شمر نيز از همين قبيله بود ) . به همين مناسبت آنها را خواهرزاده خطاب کرد، و آنها برادران حسين يعني عباس ـ عليه السلام ـ و برادرانش بودند، حضرت عباس سلام الله عليه خطاب به او فرمود: لعنت خدا به تو که به ما امان مي دهي و فرزند رسول الله را امان نمي دهي.
در اين روز که شمر لعنه الله عليه آتش جنگ را فروزان کرد. عمر سعد با حضور او و به خاطر از دست ندادن فرماندهي لشکر به سپاه خود دستور داد به خيام حسين يورش ببرند. پس از نماز عصر بود که امام حسين ـ عليه السلام ـ در مقابل خيمه اش نشسته بود، ناگاه صداي ناله ي زينب را شنيد که به سوي برادرش مي آمد و مي گفت اي برادر مگر نمي شنوي صداي لشکر عمر سعد را که نزديک خيمه ها شده اند، امام سرش را بلند کرد و فرمود خواهرم رسول خدا را در خواب ديدم که فرمود به سوي ما مي آيي! زينب شيون کرد و گريست. عباس نيز به صداي شيون زينب از خيمه اش بيرون آمد، به محضر امام رسيد امام فرمود اي برادر برو ببين اين ها چه قصدي دارند، عباس با 20 سواره رفت و گفت چه مي خواهيد گفتند دستوري از عبيدالله رسيده که يا بيعت کنيد يا جنگ. بايد موضع دقيق خود را اعلام نمائيد. عباس فرمود باشد تا سخن شما را به برادرم برسانم. عباس برگشت و امام به او فرمود امشب را به ما مهلت بدهند شب عاشورا (دهم محرم) بود تا قرآن بخوانيم و نماز بگذاريم که خداوند مي داند من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست مي دارم.[5] شب را مهلت دادند که شب عجيبي بود صداي تلاوت قرآن و نماز شب و دعا از خيمه هاي اباعبد الله عليه السلام به آسمان بلند بود و فرشتگان از اين صحنه حيرت زده بودند روز عاشورا رسيد جنگ شروع شد و تا ظهر عاشورا و پس از ظهر همه ياران امام شهيد شدند و امام نيز به شهادت رسيد.
پاورقي ها:
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414، ج2، ص 77 ـ 78.
[2]. شيخ مفيد، همان، ص 82.
[3]. شيخ مفيد، همان، ج2، ص 83 - 84.
[4]. شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 84.
[5]. همان، ص 106.
برگرفته از مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
۲.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.