Part2
عصبی بودم اینکه هیچ کدوم به نظر من احترام نمیزاشتن و اصلانم دوست نداشتم اون فامیلای پدری مضخرف رو ببینم اون عمه و دختر عمه های از خود راضی ویا اون پسر عموی عو*ضی و اخمو تنها کسی که یکم یادمه اون باهام خوب بود یون هو که هم بازیم بود اما الان چهره هیچ کدوم یادم نمیاد
به دانشگاه رسیدم بادیدن دخترا و پسره سمتشون رفتنم
ا.ت: سلام به همگی
جسیکا بغلم کرد
جسیکا:هی دختر اخره هفته چطور بود
میکل:های گرل
سابرینا:کم پیدایی کجایی
لبخندی زدم با همه دست دادم
ا.ت:هییی یک خسته بودم به خاطر دیشب
جکسون با خنده گفت
جکسون:دیشب همه انگشت به دهن موندن خوب شکستش دادی
میکل:باید میدیدی هنریک از عصبانیت کم مونده بود اتیش بگیره
سابرینا:دستت درد نکنه حقش بود اما اون بیشتر از از دست دادن پلش حرصی بود
جسیکا:درسته اما تو میخوای با هزار دلار چیکا کنی
شونه ای بالا انداختم
ا.ت:هیچی پسنداز میکنم برای روز مبادا
جسیکا:دست بردار ا.ت خانواده تو خیلی پول دار تر از این حرف هان که به هزار دلار محتاج باشن
ا.ت:درسته اما برای خودم خرجش میکنم حالا بگذریم قراره فردا شب بر گردیم کره
جکسون:داری شوخی میکنی
سابرینا:یعنی چی میری کره برا همیشه؟؟
ا.ت:نمیدونم فعلا معلوم نیست شاید دیگه بر نگردیم انگار موضوع ارث و میراثه
میکل:پس اینجا چی دانشگاهت
باز شونه ای بالا انداختم
ا.ت:پدرم میگه انتقالی برام میگیره و دیگه نمیدونم و قرار نیست من شمارو یادم بره یا شما میاید یا من بهتون سر میزنم
همه موافقت کردن و با هم سر کلاس رفتیم بعد چند ساعت بالاخره اخرین کلاس هم تموم شد با بچه ها خدا حافظی کردم و برگشتم خونه شب چمدونم رو اماده کردم و بعد اینکه یه دوش گرفتم خوابیدم
صبح با صدا زدن ها مادر باز بیدار شدم بعد صبحانه باهم راهی فرودگاه شدیم و بعد سوار هواپیما به مقصد کره سئول .....
به دانشگاه رسیدم بادیدن دخترا و پسره سمتشون رفتنم
ا.ت: سلام به همگی
جسیکا بغلم کرد
جسیکا:هی دختر اخره هفته چطور بود
میکل:های گرل
سابرینا:کم پیدایی کجایی
لبخندی زدم با همه دست دادم
ا.ت:هییی یک خسته بودم به خاطر دیشب
جکسون با خنده گفت
جکسون:دیشب همه انگشت به دهن موندن خوب شکستش دادی
میکل:باید میدیدی هنریک از عصبانیت کم مونده بود اتیش بگیره
سابرینا:دستت درد نکنه حقش بود اما اون بیشتر از از دست دادن پلش حرصی بود
جسیکا:درسته اما تو میخوای با هزار دلار چیکا کنی
شونه ای بالا انداختم
ا.ت:هیچی پسنداز میکنم برای روز مبادا
جسیکا:دست بردار ا.ت خانواده تو خیلی پول دار تر از این حرف هان که به هزار دلار محتاج باشن
ا.ت:درسته اما برای خودم خرجش میکنم حالا بگذریم قراره فردا شب بر گردیم کره
جکسون:داری شوخی میکنی
سابرینا:یعنی چی میری کره برا همیشه؟؟
ا.ت:نمیدونم فعلا معلوم نیست شاید دیگه بر نگردیم انگار موضوع ارث و میراثه
میکل:پس اینجا چی دانشگاهت
باز شونه ای بالا انداختم
ا.ت:پدرم میگه انتقالی برام میگیره و دیگه نمیدونم و قرار نیست من شمارو یادم بره یا شما میاید یا من بهتون سر میزنم
همه موافقت کردن و با هم سر کلاس رفتیم بعد چند ساعت بالاخره اخرین کلاس هم تموم شد با بچه ها خدا حافظی کردم و برگشتم خونه شب چمدونم رو اماده کردم و بعد اینکه یه دوش گرفتم خوابیدم
صبح با صدا زدن ها مادر باز بیدار شدم بعد صبحانه باهم راهی فرودگاه شدیم و بعد سوار هواپیما به مقصد کره سئول .....
۹.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.