پارت ۸
از زبان کوک :داشتم به خونه میرفتم که صحبت دوتا دختر رو شنیدم که میگفتن که شوگا و خواهرش خونه و فلان ندارن ناراحت شدم . از زبان وواِما :باشوگا میرفتیم خونه ک یادم اوفتاد پسفردا تولدمونه به شوگا هچی نگفتم و خواستم سپرایزش کنم پرش زمانی به یک روز بعدش :اززبان شوگا: میخوام به اِماسوپرایز کنم براهمین به پسرا گفتم که تو خونه هوپ یه پارتی کوچولو بگیریم و کیک بخریم اززبان اِما:امروز میرم برا شوگا کیک بخرم و با سونا رفتن براش کادو بخرم پرش زمانی به شب:از زبان شوگا :با کوک و هوپو نامجون نشسته بودیم که دیدم اِما:بادو میره بیرون شوگا:کجااااااا اِما:بدون جواب میره شوگا:هِ دیدین اصلا نگامم نکرد انگار برادرش نیستم هیچ اصلا میدونه امروز تولدمونه نامجون:هرچی شوگا پاشین حاضرشیم اِما:رفتم براش ساعت مورد علاقش رو خریدمو کیکش رو هم خریدم و رفتم خونه وقتی درو باز کردم و دیدم همه جا تاریکه اِما:شوگاااااا کجایی داداشی بعد صدای جیغ اومد که چراغو باز کردم و یه کیک روی صورتم اومد شوگا:یا ابلفض ایوای کوک:خبی وواِما اِما:اره (فلش بگ به چند مین قبل) هوپ:اومد اومد شوگا: فهمیدیم دا کوک:چراغارو باز کنین نامجون برو کیک رو بیار نامجون: بچه ها چراغو باز که پاش گیر مبکنه به شوگا و شوگا میوفته وشوگاهم رویه هوپمیوفته هوپم رویه کوک میوفته (پایان فلش بگ)شوگا:فک کنم بهتره صورتت رو بشوری اِما:عاه اره😑بعد صورتش رو میشوره و لباساش رو عوض میکنه(لباسش )و کیک و برمیداره میره پایین از زبان کوک:وقتی اومد پایین یه جوریشدم شوگا:چته 😑
تاپارت ۹ خدافظ عزیزای من فقط بچه ها چرا حمایت نمکنین؟لطفا لایک یادتون نره بابای❤
تاپارت ۹ خدافظ عزیزای من فقط بچه ها چرا حمایت نمکنین؟لطفا لایک یادتون نره بابای❤
۲۵.۷k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.