آدم ها اجازه نمی دهند سوپ شان سرد شود، عجله دارند داغ
آدم ها اجازه نمی دهند سوپ شان سرد شود، عجله دارند داغ
داغ می خورند، جوری که زبان شان می سوزد
صبر نمی کنند چای شان سرد شود، تند تند هورت می کشند.
آدم های این شهر عجله دارند، برای رفتن بیقرارند.
توی مترو هُل ام می دهند، توی خیابان تنه می زنند و غر می
زنند که خیابان را با شانزه لیزه اشتباه گرفته ام.
پشت هیچ چراغ قرمزی بیشتر از چند دقیقه منتظر نمی مانند،
خطر می کنند انگار آن دورترها اتفاق بهتری منتظر آنهاست و
بی تاب اند برای رسیدن به آن می دوند و من با دهان باز
نگاهشان می کنم که چطور لا به لای آدم های دیگر این شهر
شلوغ، گم می شوند.
کاش قبل از گمشدن شان از من بپرسند، از منی که تمام
خیابانهای این شهر را آرام قدم زده ام، تا بگویم پشت همه ی
آرام قدم زدنهایم، پشت همه ی صبر کردن هایم، به آن چیزی
رسیده ام که آنها وقت دویدن دنبالش بوده اند.
داغ می خورند، جوری که زبان شان می سوزد
صبر نمی کنند چای شان سرد شود، تند تند هورت می کشند.
آدم های این شهر عجله دارند، برای رفتن بیقرارند.
توی مترو هُل ام می دهند، توی خیابان تنه می زنند و غر می
زنند که خیابان را با شانزه لیزه اشتباه گرفته ام.
پشت هیچ چراغ قرمزی بیشتر از چند دقیقه منتظر نمی مانند،
خطر می کنند انگار آن دورترها اتفاق بهتری منتظر آنهاست و
بی تاب اند برای رسیدن به آن می دوند و من با دهان باز
نگاهشان می کنم که چطور لا به لای آدم های دیگر این شهر
شلوغ، گم می شوند.
کاش قبل از گمشدن شان از من بپرسند، از منی که تمام
خیابانهای این شهر را آرام قدم زده ام، تا بگویم پشت همه ی
آرام قدم زدنهایم، پشت همه ی صبر کردن هایم، به آن چیزی
رسیده ام که آنها وقت دویدن دنبالش بوده اند.
۲.۷k
۰۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.