سه پارتی 당신의 미소 پارت اخر
تا جیمین سوپرایز خفنی که آمده کرده بودن شروع کنن...
جیمین پشت به ما داشت میمود هنوز از قضیه سر در نیاورده بود نگاه های نگران کننده ای میکرد ...
جیمین « وینی وینی هانا هانا دخترم وینی کجایید
هانا با لبخند که داشت کم کم منفجر میشد به پدرش نگاه میکرد وینی اروم از پشت درخت آمد بیرون جیمین پشت به وینی بود...
وینی سعی در منجر نشدن بود تا سوپرایزش رو خراب نکنه ...
نقاب ترسناکی به صورتش زد دستاش رو شونه جیمین گذاشت و جیغی کشید ...
جیمین با این رویداد هینی کشید به وینی نگاهی کرد ...
وینی دیگه منفجر شد خیمه زد رو چمن ها شروع کرد به قههقههه زدن جیمین از این حرکت وینی نفسی با حرص بیرون داد صدای خنده ی هانا به گوش رسید
هانا « بابا ... تولدت مبارک دوست دارم ممنون که به دنیا امدی
جیمین « لبخندی زد به سمت دخترش رفت تا بغل پدر دختری رو تجربه کنن
وینی که دیگه خودش جمع جور کرد به سمت جیمین و دخترش هانا رفت
وینی« ای خیانت کارها منو فراموش کردید
جیمین« حسود کی بودی تو
وینی با حالت قهر مانند صورتش به سمت چپ کرد
جیمین رو به هانا» برم مامان راضی کنم بیام
جیمین وینی که با حالت قهر لبهاش رو لوچه کرد بود از پشت بغلش کرد
» دوست دارم دیگه قهر نکن دیگه
وینی« کی قهر کرد حالا ایشش
جیمین « قهههه خدای من چقدر کیوتی تو بیا بریم دیگه هانا منتظره ....
...........................💜..........................
جبمینا تولدت مبارک دوست دارم او هم دوستم داشته باش ممنونم برای اینکه به دنیا امدی عاشقتم 💜💜💜💜💜💜💜
جیمین پشت به ما داشت میمود هنوز از قضیه سر در نیاورده بود نگاه های نگران کننده ای میکرد ...
جیمین « وینی وینی هانا هانا دخترم وینی کجایید
هانا با لبخند که داشت کم کم منفجر میشد به پدرش نگاه میکرد وینی اروم از پشت درخت آمد بیرون جیمین پشت به وینی بود...
وینی سعی در منجر نشدن بود تا سوپرایزش رو خراب نکنه ...
نقاب ترسناکی به صورتش زد دستاش رو شونه جیمین گذاشت و جیغی کشید ...
جیمین با این رویداد هینی کشید به وینی نگاهی کرد ...
وینی دیگه منفجر شد خیمه زد رو چمن ها شروع کرد به قههقههه زدن جیمین از این حرکت وینی نفسی با حرص بیرون داد صدای خنده ی هانا به گوش رسید
هانا « بابا ... تولدت مبارک دوست دارم ممنون که به دنیا امدی
جیمین « لبخندی زد به سمت دخترش رفت تا بغل پدر دختری رو تجربه کنن
وینی که دیگه خودش جمع جور کرد به سمت جیمین و دخترش هانا رفت
وینی« ای خیانت کارها منو فراموش کردید
جیمین« حسود کی بودی تو
وینی با حالت قهر مانند صورتش به سمت چپ کرد
جیمین رو به هانا» برم مامان راضی کنم بیام
جیمین وینی که با حالت قهر لبهاش رو لوچه کرد بود از پشت بغلش کرد
» دوست دارم دیگه قهر نکن دیگه
وینی« کی قهر کرد حالا ایشش
جیمین « قهههه خدای من چقدر کیوتی تو بیا بریم دیگه هانا منتظره ....
...........................💜..........................
جبمینا تولدت مبارک دوست دارم او هم دوستم داشته باش ممنونم برای اینکه به دنیا امدی عاشقتم 💜💜💜💜💜💜💜
۱۰۱.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.