*My alpha* پارت ۳
به اتاقم بردمش و به پزشک پک گفتم کاهنده بهش تزریق کنه تا حالش بهتر شه.گرچه وسط دورهی هیتشه ولی بازم فکر کردم شاید بهتر بشه.
حدود یک ساعت بالای سرش نشستم و بهش زل زدم که چقدر تو خواب معصومه...اخم محوی روی صورتشه و به پهلو خوابیده.
بالاخره چشماشو باز کرد و اول نگاهی به اتاق انداخت و بعد بهم زل زد... گفتم
"بیدار شدی کوچولو"
با اخم بلند شد و به سمت آینهی بزرگی که گوشه اتاقم بود رفت.گردنشو جلو گرفت و روی مارکش دست کشید جوری که انگار چیز کثیفی روی گردنشه و سعی داره با چنگ زدن بهش از بین ببرتش و بعد با عصبانیت برگشت به سمتم و تقریبا داد زد.
"تو منو مارک کردی؟"
"جفتمی مارکت کردم"
"تو به چه حقی منه لعنتیو مارک کردی"
از روی صندلی بلند شدم و رو به روش ایستادم.این بار منم صدامو بردم بالا گفتم.
"جفتمی...مارکت کردم...چته؟مشکل داری"
"اره مشکل دارم تو با اجازهی کی مارکم کردی"
با نیشخند لب زدم
"با اجازه خودم"
با چشم های به خون نشسته بهم زل زد و به سمت در اتاق قدم برداشت و در و باز کرد و زمان بستن کوبید.
اون الان چه غلطی کرد؟
پشت سرش از اتاق بیرون زدم.توی سالن اصلی ساختمون چند نفر بودن و به در خروجی نگاه میکردن...به سمت در خروجی رفتم و دیدمش که توی باغ راه میرفت و به سمت در خروجی پک قدم بر میداشت
سرعتمو بیشتر کردم و نزدیکش شدم.دستشو از پشت کشیدم و مجبور شد وایسه.با اخم نگاهش کردم و با دندون های چفت شده تو صورتش غریدم
"کدوم گوری میری"
همونطور که دستشو حرکت میداد تا از دستم بیرون بکشه گفت
"ولم کن روانی...ول کن درد میگیره"
بدون توجه به حرفش برگشتم و به سمت ساختمون قدم بر داشتم و پشت سرم کشیدمش.دستشو به عقب میکشید و سعی میکرد از دستم فرار کنه.
"ول کن روانی...ولم کن...ولم کن میخوام برم...مگه کَری"
وارد ساختمون شده بودیم و چشم همه رومون بود.ایستادم و تو صورتش داد زدم
"با الفات درست حرف بزن امگا"
دوباره برگشتم و به راهم ادامه دادم....البته با کشیدنش دنبال خودم.
به اندازه جلوی افراد پک ابروریزی کرده بود..قدم هامو تند تر کردم و در اتاقو باز کردم و پرتش کردم داخل.خودم هم وارد اتاق شدم و درو بستم.
حدود یک ساعت بالای سرش نشستم و بهش زل زدم که چقدر تو خواب معصومه...اخم محوی روی صورتشه و به پهلو خوابیده.
بالاخره چشماشو باز کرد و اول نگاهی به اتاق انداخت و بعد بهم زل زد... گفتم
"بیدار شدی کوچولو"
با اخم بلند شد و به سمت آینهی بزرگی که گوشه اتاقم بود رفت.گردنشو جلو گرفت و روی مارکش دست کشید جوری که انگار چیز کثیفی روی گردنشه و سعی داره با چنگ زدن بهش از بین ببرتش و بعد با عصبانیت برگشت به سمتم و تقریبا داد زد.
"تو منو مارک کردی؟"
"جفتمی مارکت کردم"
"تو به چه حقی منه لعنتیو مارک کردی"
از روی صندلی بلند شدم و رو به روش ایستادم.این بار منم صدامو بردم بالا گفتم.
"جفتمی...مارکت کردم...چته؟مشکل داری"
"اره مشکل دارم تو با اجازهی کی مارکم کردی"
با نیشخند لب زدم
"با اجازه خودم"
با چشم های به خون نشسته بهم زل زد و به سمت در اتاق قدم برداشت و در و باز کرد و زمان بستن کوبید.
اون الان چه غلطی کرد؟
پشت سرش از اتاق بیرون زدم.توی سالن اصلی ساختمون چند نفر بودن و به در خروجی نگاه میکردن...به سمت در خروجی رفتم و دیدمش که توی باغ راه میرفت و به سمت در خروجی پک قدم بر میداشت
سرعتمو بیشتر کردم و نزدیکش شدم.دستشو از پشت کشیدم و مجبور شد وایسه.با اخم نگاهش کردم و با دندون های چفت شده تو صورتش غریدم
"کدوم گوری میری"
همونطور که دستشو حرکت میداد تا از دستم بیرون بکشه گفت
"ولم کن روانی...ول کن درد میگیره"
بدون توجه به حرفش برگشتم و به سمت ساختمون قدم بر داشتم و پشت سرم کشیدمش.دستشو به عقب میکشید و سعی میکرد از دستم فرار کنه.
"ول کن روانی...ولم کن...ولم کن میخوام برم...مگه کَری"
وارد ساختمون شده بودیم و چشم همه رومون بود.ایستادم و تو صورتش داد زدم
"با الفات درست حرف بزن امگا"
دوباره برگشتم و به راهم ادامه دادم....البته با کشیدنش دنبال خودم.
به اندازه جلوی افراد پک ابروریزی کرده بود..قدم هامو تند تر کردم و در اتاقو باز کردم و پرتش کردم داخل.خودم هم وارد اتاق شدم و درو بستم.
۳۷.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.