فرزند خوانده
پارت ۳
ولش اصلا من برم به کارام برسم
ا.ت ویو
رفتم سمت اتاق در رو باز کردم خیلی قشنگ بود و بزرگ رفتم داخل
جیمین: اینجا هرچی لازم داری هست هرچی خواستی به خدمتکار بگو بارت بیاره
ا.ت : باشه ممنون
جیمین : کاری نداری
ا.ت : نه
جیمین : پس من میرم بای
ا.ت : اوکی بای
جیمین رفت منم رفتم حمام بعد یک ساعت از حمام اومدم بیرون موهام رو خشک کردم فضولیم گل ورد رفتم همه جای اتاق رو گشتم رسیدم یه که کشو بازش کردم پر وسایل آرایشی و همشون هم بهترین برند من حتی این چیز هارو تو خوابم نمی دیدم رفتم جلو اینه یه ارایش لایت کردم که خدمتکار در زد اومد داخل وگفت
خدمتکار : خانم شام حاضره
ا.ت : اوکی الان میام ممنون
خدمتکار رفت لباسم رو عوض کردم رفتم سر میز و اون آقای اخمالو (عمته )اومد سر میز نشست شروع کردم به خوردن خیلی تند میخوردم اون هنوز یکم از بشقابش خورده بود کل میز رو بعد چند مین جارو کردم دهنش باز مونده بود
ا.ت : میگم غذات رو میخای
کوک : نه بیا برا تو (تو شکه بچم)
غذا رو گرفتم بعد چند مین تموم کردم
کوک : نترکیدی(تعجب)
ا.ت : نه هنوز گشنمه
کوک : میگم آخرین بار کی بهت غذا دادن
ا.ت : من که کم خوردم
کوک : اگه این کمته زیادت دیگه چیه
ا.ت : ایش تو چکار داری
کوک : همه کار دارم
رفتم تو اتاقم و تلویزیونش رو روشن کردم همش درحال کانال عوض کردن بودم که یه فیلم خوب پیدا کردم بعد تموم شدن اون رفتم تو حیاط و شروع به گشتن کردم رفتم پشت حیاط اونجا یه تاب بود
رفتم روی تاب نشستم و شروع کردم به بازی کردن
داشتم عین بچه ها بازی میکردم که .....
ولش اصلا من برم به کارام برسم
ا.ت ویو
رفتم سمت اتاق در رو باز کردم خیلی قشنگ بود و بزرگ رفتم داخل
جیمین: اینجا هرچی لازم داری هست هرچی خواستی به خدمتکار بگو بارت بیاره
ا.ت : باشه ممنون
جیمین : کاری نداری
ا.ت : نه
جیمین : پس من میرم بای
ا.ت : اوکی بای
جیمین رفت منم رفتم حمام بعد یک ساعت از حمام اومدم بیرون موهام رو خشک کردم فضولیم گل ورد رفتم همه جای اتاق رو گشتم رسیدم یه که کشو بازش کردم پر وسایل آرایشی و همشون هم بهترین برند من حتی این چیز هارو تو خوابم نمی دیدم رفتم جلو اینه یه ارایش لایت کردم که خدمتکار در زد اومد داخل وگفت
خدمتکار : خانم شام حاضره
ا.ت : اوکی الان میام ممنون
خدمتکار رفت لباسم رو عوض کردم رفتم سر میز و اون آقای اخمالو (عمته )اومد سر میز نشست شروع کردم به خوردن خیلی تند میخوردم اون هنوز یکم از بشقابش خورده بود کل میز رو بعد چند مین جارو کردم دهنش باز مونده بود
ا.ت : میگم غذات رو میخای
کوک : نه بیا برا تو (تو شکه بچم)
غذا رو گرفتم بعد چند مین تموم کردم
کوک : نترکیدی(تعجب)
ا.ت : نه هنوز گشنمه
کوک : میگم آخرین بار کی بهت غذا دادن
ا.ت : من که کم خوردم
کوک : اگه این کمته زیادت دیگه چیه
ا.ت : ایش تو چکار داری
کوک : همه کار دارم
رفتم تو اتاقم و تلویزیونش رو روشن کردم همش درحال کانال عوض کردن بودم که یه فیلم خوب پیدا کردم بعد تموم شدن اون رفتم تو حیاط و شروع به گشتن کردم رفتم پشت حیاط اونجا یه تاب بود
رفتم روی تاب نشستم و شروع کردم به بازی کردن
داشتم عین بچه ها بازی میکردم که .....
۱۷.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.