درکار خدا مانده ام ...
درکار خدا مانده ام ...
نمیدانم تورا افریده تا نـفس من باشی یا من درهوای تو نفس بکشم ...چه حکــمـتی دارد نمیدانم چه سری ست این حل شدن عسل چشمان در ان قهوی تلخ قجری...
در عجبم از جعد مردانه ی موهایت که غرقم میکند در اسمان مشکی پیراهنت ...اخر میدانی من دانه دانه روزهای زندگیمان را در ان پیراهن زیبای مردانه ات میبینم...
سردرگمم از جذبه ی مردانه ات وقتی عاشقانه نه ،مهربانانه نه ،مجنونانه نوازشم میکنی ...
اخ که به قربان خدایت بروم چه سرگردانی شیرینی در من کاشته...
#بانوی پاییزے
نمیدانم تورا افریده تا نـفس من باشی یا من درهوای تو نفس بکشم ...چه حکــمـتی دارد نمیدانم چه سری ست این حل شدن عسل چشمان در ان قهوی تلخ قجری...
در عجبم از جعد مردانه ی موهایت که غرقم میکند در اسمان مشکی پیراهنت ...اخر میدانی من دانه دانه روزهای زندگیمان را در ان پیراهن زیبای مردانه ات میبینم...
سردرگمم از جذبه ی مردانه ات وقتی عاشقانه نه ،مهربانانه نه ،مجنونانه نوازشم میکنی ...
اخ که به قربان خدایت بروم چه سرگردانی شیرینی در من کاشته...
#بانوی پاییزے
۹۲۱
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.