قسمت دوم پارت دهم
جین:جیمین اینا یکی هستن که...
جیمین:همین دیگه منم تو این موندم
جین ونامجون:باشه تحقیق میکنیم برات فردا خبرشو میدیم
تهیونگ: میموندی ؟
جیمین: میخام برم خونه خستم
جین: خیلی بی معرفتی تازه اومدی میخای بری؟
جیمین:به خدا خستم امروز تو شرکت داشتم کار میکردم خستم شده یه روز دیه میام اوکی؟
اعضا:باشه ولی میای فهمیدی؟
جیمین:باشه
تهیونگ:کوکم دفعه دیه بیار(تهکوک لاورااا کجایین؟؟؟)
جیمین: باشه تهیونگ اونم میارم خب کاری ندارید؟
اعضا:ن خداحافظ
جیمین: اوک پس من رفتم خداحافظ مواظب خودتون باشید
اعضا باهم: تو بیشتر این کلمه رو نیاز داری
جیمین:باشه پس من رفتم
اومدم بیرون و رفتم سوار ماشینم شدم
یه حسی بهم میگه اون ت منع ولی مطمئن نیستم هعی دیدم گوشیم زنگ میخوره دیدم کوکه برداشتم که گفت
کوک: معلوم هست کجایییی هوممم؟؟(باداد)
جیمین:یواش تو راهم دارم میام
کوک: باشه مواظب خودت باشجیمینا:باشه نزدیک خونم کار نداری؟
کوک: نه خداحافظ
جیمینا:خداحافظ
رسیدم به ویلا و رفتم ماشینم رو پارک کردم و رفتم داخل که ماریا اومدم طرفم بهم گفت
ماریا:جیمین اینطور با خودت نکن میدونی چند روزه نه چیزی میخوری ن خونه میای معلومه چیکار میکنی خودتم میدونی که با این کارت ت رو بیشتر ناراحت میکنی؟؟
جیمین:میدونم ماریا ولی دلم چیزی نمیخاد من هنوز دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
ماریا: از دست تو باشه ولی خودت اینجور رنج نده
جیمین:باشه من میرم لباسم عوض کنم میام پایین
ماریا:باشه
رفتم تو اتاق داشتم لباسم رو عوض میکردم که........ یکی از لباس های ت رو دیدم دوباره بغض کردم آخه چرا منو ول کرد چرا من نمیتونم فراموشش کنم چرا اخههه لباسش رو برداشتم و بو کردم هنوز بوی خودش رو میداد همون عطر شیرنش همون عطری که من عاشقش بودم ولی اون دیگه نیست ولی یه حسی بهم میگه اون دختره ت منه ولی نمیدونم هعی لباس ت رو گذاشتم تو کمد و اومدم پایین (بچه ماریا اسمش سوگنده)
دیدم سوگند اومد پیشم خیلی شبیه ت بود چون ت عاشق بچه های کوچیک بود و شبیه ت هم بود که اومد پیشم بغض سنگینی داشتم که اومد پیشم گفت
سوگند:عمو جیمین گلیه نتن چلا من میام پیشت گلیع میتنی منم گلیع میتنما
جیمین:باشه ببین گریه دیگه نمیکنم
سوگند: افرلین عمو
جیمین: ولی تو منو یاد یکی میندازی میدونی؟
سوگند:نچ نمیپمم شبیح کیم؟
جیمین:شبیه نامزد منی
سوگند: عا پش کوش عمو؟
جیمین:نمیدونم
ماریا: بیاین بخورید غذا امادس
جیمین:ماریا من نمیخام سیرم میرم بیرون
ماریا:جیمین حداقل یه لقمه بخور دل خالی نرو بیرون
جیمین:ماریا سیرم شما برخورید
ماریا:پس برات غذا میزارم خاستی بخور؟
جیمین: باشه پس من میرم
اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم رفتم .........
جیمین:همین دیگه منم تو این موندم
جین ونامجون:باشه تحقیق میکنیم برات فردا خبرشو میدیم
تهیونگ: میموندی ؟
جیمین: میخام برم خونه خستم
جین: خیلی بی معرفتی تازه اومدی میخای بری؟
جیمین:به خدا خستم امروز تو شرکت داشتم کار میکردم خستم شده یه روز دیه میام اوکی؟
اعضا:باشه ولی میای فهمیدی؟
جیمین:باشه
تهیونگ:کوکم دفعه دیه بیار(تهکوک لاورااا کجایین؟؟؟)
جیمین: باشه تهیونگ اونم میارم خب کاری ندارید؟
اعضا:ن خداحافظ
جیمین: اوک پس من رفتم خداحافظ مواظب خودتون باشید
اعضا باهم: تو بیشتر این کلمه رو نیاز داری
جیمین:باشه پس من رفتم
اومدم بیرون و رفتم سوار ماشینم شدم
یه حسی بهم میگه اون ت منع ولی مطمئن نیستم هعی دیدم گوشیم زنگ میخوره دیدم کوکه برداشتم که گفت
کوک: معلوم هست کجایییی هوممم؟؟(باداد)
جیمین:یواش تو راهم دارم میام
کوک: باشه مواظب خودت باشجیمینا:باشه نزدیک خونم کار نداری؟
کوک: نه خداحافظ
جیمینا:خداحافظ
رسیدم به ویلا و رفتم ماشینم رو پارک کردم و رفتم داخل که ماریا اومدم طرفم بهم گفت
ماریا:جیمین اینطور با خودت نکن میدونی چند روزه نه چیزی میخوری ن خونه میای معلومه چیکار میکنی خودتم میدونی که با این کارت ت رو بیشتر ناراحت میکنی؟؟
جیمین:میدونم ماریا ولی دلم چیزی نمیخاد من هنوز دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
ماریا: از دست تو باشه ولی خودت اینجور رنج نده
جیمین:باشه من میرم لباسم عوض کنم میام پایین
ماریا:باشه
رفتم تو اتاق داشتم لباسم رو عوض میکردم که........ یکی از لباس های ت رو دیدم دوباره بغض کردم آخه چرا منو ول کرد چرا من نمیتونم فراموشش کنم چرا اخههه لباسش رو برداشتم و بو کردم هنوز بوی خودش رو میداد همون عطر شیرنش همون عطری که من عاشقش بودم ولی اون دیگه نیست ولی یه حسی بهم میگه اون دختره ت منه ولی نمیدونم هعی لباس ت رو گذاشتم تو کمد و اومدم پایین (بچه ماریا اسمش سوگنده)
دیدم سوگند اومد پیشم خیلی شبیه ت بود چون ت عاشق بچه های کوچیک بود و شبیه ت هم بود که اومد پیشم بغض سنگینی داشتم که اومد پیشم گفت
سوگند:عمو جیمین گلیه نتن چلا من میام پیشت گلیع میتنی منم گلیع میتنما
جیمین:باشه ببین گریه دیگه نمیکنم
سوگند: افرلین عمو
جیمین: ولی تو منو یاد یکی میندازی میدونی؟
سوگند:نچ نمیپمم شبیح کیم؟
جیمین:شبیه نامزد منی
سوگند: عا پش کوش عمو؟
جیمین:نمیدونم
ماریا: بیاین بخورید غذا امادس
جیمین:ماریا من نمیخام سیرم میرم بیرون
ماریا:جیمین حداقل یه لقمه بخور دل خالی نرو بیرون
جیمین:ماریا سیرم شما برخورید
ماریا:پس برات غذا میزارم خاستی بخور؟
جیمین: باشه پس من میرم
اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم رفتم .........
۶.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.