I fell in love with a mermaid!
چندپارتی part 1
"قرن ها پیش،پری دریایی ها وجود داشتن،اما آدم ها اونها رو شکار کردن و باعث و از بین رفتنشون شدن."
"آیری"
من دوستای زیادی ندارم.بخواطر اینکه از خاندان سلطنتی ام رفتار "ویژه" باهام میشه و اجازه ندارم از قصر بیرون برم.ته تهش تا کنار ساحل یا باغ پشت قصر که فقط خودم ازش خبر دارم میتونم برم.
۱۶ سالم بیشتر نیست،اما مادر پدرم میخوان هرچه زودتر با یه شاهزاده ازدواج کنم
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
امشب یه مهمونی بزرگ توی قصر هست و من نمیخوام توش شرکت کنم،بخواطر همین میخوام مخفیانه از قصر بزنم بیرون!
از پنجره بیرون رفتم.بخواطر ارتفاع کم اونجا و ساحل نرم میتونستم بپرم.
پس پریدم پایین و یکم لب ساحل قدم زدم،اما فهمیدم که سربازها دنبالم کردن.پایین لباسمو گرفتم و با تمام سرعت دویدم،اما به صخره رسیدم.
سربازها چند قدم جلو اومدن و سعی کردن منو بگیرن،اما من پام لیز خورد و افتادم...
"رِن"
زیر نور ماه، دختر زیبایی کنار ساحل داشت از دست سربازها فرار میکرد که به صخره ها رسید و افتاد توی آب...
باید نجاتش میدادم،اما چجوری؟
"اگر پری دریایی انسانی رو ببوسه اون انسان میتونه زیر آب نفس بکشه"
وقتی بچه بودم مادربزرگ به میگفت اینجوری تونسته با پدربزرگ انسانم ازدواج کنه.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
دخترک زیبا توی آب شناور بود و کم کم به اعماق دریا میرفت...
نزدیکش شدم و با دستهام کمرشو گرفتم
"حداقل ارزش امتحانشو داره"
و لبهامو روی لبهای نرم دختر قرار دادم...
ناگهان نوری طلایی رنگ دورمون رو احاطه کرد اما دختر چشمان زیباشو باز نکرد
"یک ساعت بعد"
دختر بعد از یک ساعت چشماشو باز کرد...
+حالت خوبه؟
-م...من..هیچی یادم نمیاد...تو کی هستی..؟...افتادم..توی آب.چرا اینجام؟
+هنوز زیر آبی.فقط توی خونه منی
-خ..خونه ی تو؟
+تو افتادی تو آب و من آوردمت خونم.
-چرا زیر آب میتونم نفس بکشم؟پری دریایی..مگه پری دریایی ها منقرض نشدن؟
+کی همچین چرت و پرتی گفته؟
-جوابمو با سوال نده!چرا میتونم زیر آب نفس بکشم؟نکنه تو...
+اگه اینکارو نمیکردم ممکن بود بمیری.
دخترک زیر گریه زد و به سمت پری حمله ور شد،اما تا خواست حرفی بزنه راه نفسش بسته شد ، هواش تموم شده بود...
پسر سریع با دستهاش صورت دخترو گرفت و دخترو بوسید...
حدود چهار دقیقه بعد از هم جدا شدن و دختر دوباره تونست نفس بکشه
دخترک با گریه گفت: <چرا اینکارو میکنی؟>
+برای اینکه زنده بمونی!هیچکس دوست نداره تو این سن کم بمیره!
-تو اصلا میدونی من چند سالمه؟!
پسر نگاهی به بدن ریز و لاغر دختر انداخت و و گفت:<شرط میبندم بیشتر از ۱۴ سالت نیست.>
دختر سرشو پایین انداخت و آروم جواب داد:
-۱۶ سالمه...ت..تو چی؟خودت هم نباید بیشتر از من سن داشته باشی!
+ماه دیگه،۲۱
-پس ازم بزرگتری...
+باهام راحت باش،تو یه شاهدختی و من فقط یه پری دریایی معمولیم!
-هی...باید برگردم خونه!!ولی من که شنا بلد نیستم...
پسر دستاشو باز کرد و روبروی دختر ایستاد
+بیا.تا بالا میبرمت!
دختر سرفه ای کرد و گفت:
-چیی؟عمرا بیام تو بغل تو..
اما پسر سریعا سمتش رفت و بغلش کرد
+هوات داره تموم میشه!
Writer : Scarlett
Editor : Mahsan
Idea : Mohadeseh
S 1 : ren
S 2 : i-ri
"قرن ها پیش،پری دریایی ها وجود داشتن،اما آدم ها اونها رو شکار کردن و باعث و از بین رفتنشون شدن."
"آیری"
من دوستای زیادی ندارم.بخواطر اینکه از خاندان سلطنتی ام رفتار "ویژه" باهام میشه و اجازه ندارم از قصر بیرون برم.ته تهش تا کنار ساحل یا باغ پشت قصر که فقط خودم ازش خبر دارم میتونم برم.
۱۶ سالم بیشتر نیست،اما مادر پدرم میخوان هرچه زودتر با یه شاهزاده ازدواج کنم
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
امشب یه مهمونی بزرگ توی قصر هست و من نمیخوام توش شرکت کنم،بخواطر همین میخوام مخفیانه از قصر بزنم بیرون!
از پنجره بیرون رفتم.بخواطر ارتفاع کم اونجا و ساحل نرم میتونستم بپرم.
پس پریدم پایین و یکم لب ساحل قدم زدم،اما فهمیدم که سربازها دنبالم کردن.پایین لباسمو گرفتم و با تمام سرعت دویدم،اما به صخره رسیدم.
سربازها چند قدم جلو اومدن و سعی کردن منو بگیرن،اما من پام لیز خورد و افتادم...
"رِن"
زیر نور ماه، دختر زیبایی کنار ساحل داشت از دست سربازها فرار میکرد که به صخره ها رسید و افتاد توی آب...
باید نجاتش میدادم،اما چجوری؟
"اگر پری دریایی انسانی رو ببوسه اون انسان میتونه زیر آب نفس بکشه"
وقتی بچه بودم مادربزرگ به میگفت اینجوری تونسته با پدربزرگ انسانم ازدواج کنه.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
دخترک زیبا توی آب شناور بود و کم کم به اعماق دریا میرفت...
نزدیکش شدم و با دستهام کمرشو گرفتم
"حداقل ارزش امتحانشو داره"
و لبهامو روی لبهای نرم دختر قرار دادم...
ناگهان نوری طلایی رنگ دورمون رو احاطه کرد اما دختر چشمان زیباشو باز نکرد
"یک ساعت بعد"
دختر بعد از یک ساعت چشماشو باز کرد...
+حالت خوبه؟
-م...من..هیچی یادم نمیاد...تو کی هستی..؟...افتادم..توی آب.چرا اینجام؟
+هنوز زیر آبی.فقط توی خونه منی
-خ..خونه ی تو؟
+تو افتادی تو آب و من آوردمت خونم.
-چرا زیر آب میتونم نفس بکشم؟پری دریایی..مگه پری دریایی ها منقرض نشدن؟
+کی همچین چرت و پرتی گفته؟
-جوابمو با سوال نده!چرا میتونم زیر آب نفس بکشم؟نکنه تو...
+اگه اینکارو نمیکردم ممکن بود بمیری.
دخترک زیر گریه زد و به سمت پری حمله ور شد،اما تا خواست حرفی بزنه راه نفسش بسته شد ، هواش تموم شده بود...
پسر سریع با دستهاش صورت دخترو گرفت و دخترو بوسید...
حدود چهار دقیقه بعد از هم جدا شدن و دختر دوباره تونست نفس بکشه
دخترک با گریه گفت: <چرا اینکارو میکنی؟>
+برای اینکه زنده بمونی!هیچکس دوست نداره تو این سن کم بمیره!
-تو اصلا میدونی من چند سالمه؟!
پسر نگاهی به بدن ریز و لاغر دختر انداخت و و گفت:<شرط میبندم بیشتر از ۱۴ سالت نیست.>
دختر سرشو پایین انداخت و آروم جواب داد:
-۱۶ سالمه...ت..تو چی؟خودت هم نباید بیشتر از من سن داشته باشی!
+ماه دیگه،۲۱
-پس ازم بزرگتری...
+باهام راحت باش،تو یه شاهدختی و من فقط یه پری دریایی معمولیم!
-هی...باید برگردم خونه!!ولی من که شنا بلد نیستم...
پسر دستاشو باز کرد و روبروی دختر ایستاد
+بیا.تا بالا میبرمت!
دختر سرفه ای کرد و گفت:
-چیی؟عمرا بیام تو بغل تو..
اما پسر سریعا سمتش رفت و بغلش کرد
+هوات داره تموم میشه!
Writer : Scarlett
Editor : Mahsan
Idea : Mohadeseh
S 1 : ren
S 2 : i-ri
۱.۲k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.