set me free🔪 p4
صبح شده بود و دوباره داشتم با داد و بیداد های جیمین مسئله علوم حل میکردم که یور اومد
یور:خاله من دارم میرم خونه مامان نمیذاره بمونم
ا.ت:باش تا جلوی در میبرمت
پاشد یور رو برد تا جلوی در و اونجا وایساده بود که حس کرد یکی بالا سرشه برگشت دید جیمینه
(خدابیامرز آدم خوبی بود )
جیمین:۱۵ دقیقش منتظرم وایسادی برای من بیرون رو نگاه میکنی تا از درس در بری بهت نشون میدم
ا.ت:جیمین غلط کردم ...گ..گوه خوردم
جیمین ا.ت رو براید بغلش کرد و برد داخل خونه بعد شروع به توضیح دادن و مجبور کردن ا.ت به اینکه ۱۰۰۰ تا سوال جواب بده مشغول شد و اینا
جیمین:اینم دوباره غلطه(عصبی)
ا.ت:بازم(ناراحت و بغض)
دستشو داد به جیمین و جیمین دوباره زد رو دستش
(بدبخت الان دستش کبوده😂)
ا.ت:اخخخ (بغض صگی)
جیمین :تا وقتی همرو درست جواب ندی نه میخوابی و نه غذا میخوری بنویس(عصبی و جدی)
ا.ت:جیمین دستم میسوزه
جیمین:چند بار زدمت؟
ا.ت:۵۶۰ بار با این یکی ۵۶۱ بار
جیمین:خب درست بنویس تا تنبیه نشی
ا.ت:من دارم همه ی سعیم رو میکنم بسه دیگه اه ۲ روزه پدرم رو درآوردی تو این ۲ روز ۵۰۰۰تا سوال حل کردم که فقط ۲۰۰۰تاشون اشتباه بوده دستم میسوزه و قرمز شده مثل لبو تاول زده از بس نوشتم از صبح هم که به خاطر شما هیچی نخوردم منم آدمم میدونی چه فشاری رومه(داد و گریه)
جیمین:صداتو برام بلند نکن(داد)
ا.ت پاشد و با سرعت رفت تو اتاق و درو قفل کرد
جیمین:ا.ت درو باز کن همین الان وگرنه بهت ۱۰۰۰۰تا سوال میدم
ا.ت:نمیخوام دوباره دعوام میکنی هقققق
جیمین:درو باز کن کم رو مخم برو
م.ج:پسرم حرص نخور سر این بی ادب تو بهش زیاد رو میدی اگه درست تربیتش کنی اینجوری نمیشه من دارم میرم خونه مادر بزرگت و تا ۱ هفته نیستم بازم میگم جدی تر باش
جیمین:محکم درو باز کرد از دست ا.ت گرفت کشون کشون برد پایین
ا.ت:هققق جیمین چته
جیمین:اگه امتحانت رو بد بدی کاری میکنم که .....
ا.ت:باشه باشه فهمیدم الان دستم درد میکنه کمرم و گردنم و پاهام و چشام درد داره جیمین تروخدا برای امروز بسه
جیمین:هوففف باش ببینم دستت رو
ا.ت:بیا
جیمین:احمق چرا عصبیم میکنی آخه
رفت کرم آورد و زد به دست ا.ت
باهم خوابیدن و بعد ۴ روز سرویس شدن دهن ا.ت روز امتحان رسید
ا.ت با استرس رفت امتحان داد و اومد بیرون جیمین با پول میتونست برگه هارو ببینه ا.ت رفته بود کافه که جیمین اومد
جیمین:ا.ت بیا بریم(عصبی)
ا.ت:چ..چ..چرا؟
جیمین:بدو
رفتن سوار شدن
جیمین:اینهمه باهات درس کار کردم که این بشه نمرت؟
ا.ت:چ..چ..چند شدم؟
جیمین:از ۱۰۰شدی ۱۰۰
بعد میخنده
ا.ت:درد قلبم اومد تو حلقم میخندی برام
قهر کرد
جیمین:شوخی کردم بیبی ناراحت نباش برات بستنی میخرم
ا.ت:باشه(خوشحال)
یهو یه زوج رو دید که بچه دارن بغض کرد
یور:خاله من دارم میرم خونه مامان نمیذاره بمونم
ا.ت:باش تا جلوی در میبرمت
پاشد یور رو برد تا جلوی در و اونجا وایساده بود که حس کرد یکی بالا سرشه برگشت دید جیمینه
(خدابیامرز آدم خوبی بود )
جیمین:۱۵ دقیقش منتظرم وایسادی برای من بیرون رو نگاه میکنی تا از درس در بری بهت نشون میدم
ا.ت:جیمین غلط کردم ...گ..گوه خوردم
جیمین ا.ت رو براید بغلش کرد و برد داخل خونه بعد شروع به توضیح دادن و مجبور کردن ا.ت به اینکه ۱۰۰۰ تا سوال جواب بده مشغول شد و اینا
جیمین:اینم دوباره غلطه(عصبی)
ا.ت:بازم(ناراحت و بغض)
دستشو داد به جیمین و جیمین دوباره زد رو دستش
(بدبخت الان دستش کبوده😂)
ا.ت:اخخخ (بغض صگی)
جیمین :تا وقتی همرو درست جواب ندی نه میخوابی و نه غذا میخوری بنویس(عصبی و جدی)
ا.ت:جیمین دستم میسوزه
جیمین:چند بار زدمت؟
ا.ت:۵۶۰ بار با این یکی ۵۶۱ بار
جیمین:خب درست بنویس تا تنبیه نشی
ا.ت:من دارم همه ی سعیم رو میکنم بسه دیگه اه ۲ روزه پدرم رو درآوردی تو این ۲ روز ۵۰۰۰تا سوال حل کردم که فقط ۲۰۰۰تاشون اشتباه بوده دستم میسوزه و قرمز شده مثل لبو تاول زده از بس نوشتم از صبح هم که به خاطر شما هیچی نخوردم منم آدمم میدونی چه فشاری رومه(داد و گریه)
جیمین:صداتو برام بلند نکن(داد)
ا.ت پاشد و با سرعت رفت تو اتاق و درو قفل کرد
جیمین:ا.ت درو باز کن همین الان وگرنه بهت ۱۰۰۰۰تا سوال میدم
ا.ت:نمیخوام دوباره دعوام میکنی هقققق
جیمین:درو باز کن کم رو مخم برو
م.ج:پسرم حرص نخور سر این بی ادب تو بهش زیاد رو میدی اگه درست تربیتش کنی اینجوری نمیشه من دارم میرم خونه مادر بزرگت و تا ۱ هفته نیستم بازم میگم جدی تر باش
جیمین:محکم درو باز کرد از دست ا.ت گرفت کشون کشون برد پایین
ا.ت:هققق جیمین چته
جیمین:اگه امتحانت رو بد بدی کاری میکنم که .....
ا.ت:باشه باشه فهمیدم الان دستم درد میکنه کمرم و گردنم و پاهام و چشام درد داره جیمین تروخدا برای امروز بسه
جیمین:هوففف باش ببینم دستت رو
ا.ت:بیا
جیمین:احمق چرا عصبیم میکنی آخه
رفت کرم آورد و زد به دست ا.ت
باهم خوابیدن و بعد ۴ روز سرویس شدن دهن ا.ت روز امتحان رسید
ا.ت با استرس رفت امتحان داد و اومد بیرون جیمین با پول میتونست برگه هارو ببینه ا.ت رفته بود کافه که جیمین اومد
جیمین:ا.ت بیا بریم(عصبی)
ا.ت:چ..چ..چرا؟
جیمین:بدو
رفتن سوار شدن
جیمین:اینهمه باهات درس کار کردم که این بشه نمرت؟
ا.ت:چ..چ..چند شدم؟
جیمین:از ۱۰۰شدی ۱۰۰
بعد میخنده
ا.ت:درد قلبم اومد تو حلقم میخندی برام
قهر کرد
جیمین:شوخی کردم بیبی ناراحت نباش برات بستنی میخرم
ا.ت:باشه(خوشحال)
یهو یه زوج رو دید که بچه دارن بغض کرد
۸.۸k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.