𝐩𝐭:𝟑𝟎𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢𝐲
✬𝐓𝐡𝐞.𝐄𝐧𝐝.𝐏𝐚𝐫𝐭✬
جیمین ویو:
با این حرف میسو قلبم از جاش داشت درمیومد زود بلند شدم و رفتم طرف در دستشویی بقیه بچها هم با نگرانی اومدن بعد چند مین در دسشویی باز شد...
رنگ صورتش مثل گچ سفید شده بود
جیمین:بچها من ا.ت رو میبرم بیمارستان
کوک:باشه مراقب خودت و نونا باش*بغض
میا:کوک بغض کردی؟
کوک:بغض؟نه!*بغض صگی
تهیونگ:آها ما هم باور کردیم..کیوت
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و رفتم تو خونه سوییچ رو برداشتم و با سرعت رفتم طرف بیمارستان
سرعتم روی 190 بود ولی خداروشکر پلیس نگرفتمون
رسیدیم بیمارستان و با عجله ا.ت رو بغل کردم و رفتم داخل..بعد از 5 مین که کار هارو کردم ا.ت رو بردن قیمت سونوگرافی و فکر کنم اونجا باید تست میداد...
روی صندلی جلوی در نشسته بودم که دکتر با لبخند اومد پیشم
جیمین:دکتر حالش خوبه؟ ا.ت ام چیزیش نشده؟ مشکلی داره؟ تو خدا بگین نگرانممم
دکتر:خونسردیتو حفظ کنین آقای پارک..حالشون خوبه و یه خبر خوب دارم...شما دارین پدر میشین تبریک میگم
جیمین:و..واقعاا؟؟؟ من دارم بابا میشممم ممنونم ازتون واقعا ممنونم*بغض صگی
دکتر:مراقب خانم پارک باشین
جیمین:چشم ممنونم*تعظیم
باورم نمیشه من..من دارم بابا میشمممم
به بچها زنگ زدم و گفتم همه خوشحال شده بودم بلاخره اجازه دادن برم توی اتاق پیش ا.ت
جیمین:ا.تتتت ا.تتتت خوبییی؟؟؟
ا.ت:جیمینااا...ما قراره نینی داشته باشیممم*بغض
با ذوق رفتم بغلش کردم و همه جای صورتشو میبوسیدم
جیمین:مرسی ا.ت ازت ممنونم عاشقتممم قول میدم همیشه پیش تو و نینی بمونممممم
ا.ت:عاشقتمم~~
پرش زمانی 2 سال بعد:
ا.ت:جیمینننن بیا ببین سول میشینههه
جیمین:اوموووو کیوتتت
منو جیمینی صاحب یه دختر شدیم که دقیقا شبیه باباشه...تهیونگ و میا هم یه پسر کوچولو بعد از ما بدنیا آوردن که اسمش میونگ عه و کوک و میسو هم یه پسر کوچولو که تازه 8 ماهشه اسمش هان.یون عه ...
اسم دخترمون لی.سول عه...اون چشمای درستی داره و مثل باباش لپ های کیوت و تپلی داره
یادمه هممون درست 4 سال پیش با هم آشنا شدیم...اون موقع خانواده ی 6 نفره داشتیم..ولی با اومدن سه تا فسقلی...زندگیمون عوض شد...آره! ما الان یه خانواده ی 9 نفره ایم...درسته که جمعیتمون تقریبا زیاده...ولی مهم عشق و محبتیه که بینمونه
کوک:تموم شد؟ خیلی تاثیر گراز بود..
ا.ت:خفه شو*پرت کردن بالشت
کوک:هووی وحشییی الان این عشق و محبتته؟؟
ا.ت:برای من آره
_______________
'𝐓𝐡𝐞 𝐄𝐧𝐝"
امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد و ممنونم که تو این مدت حمایتم کردین~~🥺💜
مرسی توت فرنگی های من~
جیمین ویو:
با این حرف میسو قلبم از جاش داشت درمیومد زود بلند شدم و رفتم طرف در دستشویی بقیه بچها هم با نگرانی اومدن بعد چند مین در دسشویی باز شد...
رنگ صورتش مثل گچ سفید شده بود
جیمین:بچها من ا.ت رو میبرم بیمارستان
کوک:باشه مراقب خودت و نونا باش*بغض
میا:کوک بغض کردی؟
کوک:بغض؟نه!*بغض صگی
تهیونگ:آها ما هم باور کردیم..کیوت
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و رفتم تو خونه سوییچ رو برداشتم و با سرعت رفتم طرف بیمارستان
سرعتم روی 190 بود ولی خداروشکر پلیس نگرفتمون
رسیدیم بیمارستان و با عجله ا.ت رو بغل کردم و رفتم داخل..بعد از 5 مین که کار هارو کردم ا.ت رو بردن قیمت سونوگرافی و فکر کنم اونجا باید تست میداد...
روی صندلی جلوی در نشسته بودم که دکتر با لبخند اومد پیشم
جیمین:دکتر حالش خوبه؟ ا.ت ام چیزیش نشده؟ مشکلی داره؟ تو خدا بگین نگرانممم
دکتر:خونسردیتو حفظ کنین آقای پارک..حالشون خوبه و یه خبر خوب دارم...شما دارین پدر میشین تبریک میگم
جیمین:و..واقعاا؟؟؟ من دارم بابا میشممم ممنونم ازتون واقعا ممنونم*بغض صگی
دکتر:مراقب خانم پارک باشین
جیمین:چشم ممنونم*تعظیم
باورم نمیشه من..من دارم بابا میشمممم
به بچها زنگ زدم و گفتم همه خوشحال شده بودم بلاخره اجازه دادن برم توی اتاق پیش ا.ت
جیمین:ا.تتتت ا.تتتت خوبییی؟؟؟
ا.ت:جیمینااا...ما قراره نینی داشته باشیممم*بغض
با ذوق رفتم بغلش کردم و همه جای صورتشو میبوسیدم
جیمین:مرسی ا.ت ازت ممنونم عاشقتممم قول میدم همیشه پیش تو و نینی بمونممممم
ا.ت:عاشقتمم~~
پرش زمانی 2 سال بعد:
ا.ت:جیمینننن بیا ببین سول میشینههه
جیمین:اوموووو کیوتتت
منو جیمینی صاحب یه دختر شدیم که دقیقا شبیه باباشه...تهیونگ و میا هم یه پسر کوچولو بعد از ما بدنیا آوردن که اسمش میونگ عه و کوک و میسو هم یه پسر کوچولو که تازه 8 ماهشه اسمش هان.یون عه ...
اسم دخترمون لی.سول عه...اون چشمای درستی داره و مثل باباش لپ های کیوت و تپلی داره
یادمه هممون درست 4 سال پیش با هم آشنا شدیم...اون موقع خانواده ی 6 نفره داشتیم..ولی با اومدن سه تا فسقلی...زندگیمون عوض شد...آره! ما الان یه خانواده ی 9 نفره ایم...درسته که جمعیتمون تقریبا زیاده...ولی مهم عشق و محبتیه که بینمونه
کوک:تموم شد؟ خیلی تاثیر گراز بود..
ا.ت:خفه شو*پرت کردن بالشت
کوک:هووی وحشییی الان این عشق و محبتته؟؟
ا.ت:برای من آره
_______________
'𝐓𝐡𝐞 𝐄𝐧𝐝"
امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد و ممنونم که تو این مدت حمایتم کردین~~🥺💜
مرسی توت فرنگی های من~
۸.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.