p2
p2
=..میگم..سونگمین شی .. تو وقتی انقدر جذاب و ددی ای چرا نمیری سر قرار؟
با حرفت سرفه ای کرد و یکمی از اب پرتغال رو دوباره خورد...
چشمای گردشو قفل چشم های شیطونت کرد
سونگمین: من...؟
=اهوممم(کشدار)..اگه فلیکس نبود شک نکن دوست دخترت مشیدم...
نگاهتو دادی به لیکسی که مثل گوجه قرمز قرمز بود..دوباره ترس بهت وصل شد..خدا میدونه شب قراره چیکار کنه..
لیکسی با چشماش به چان علامت داد که برن..
چان: خب..بازی خوبی بود..سونگمین باید بریم کمپانی!(عرق کرده بود)
سونگمین: آآآ..اره اره..
از جاش بلند شد و بدون هیچ مکالمه ای به سمت در خروجی رفت
چان و جونگین هم بعد از خداحافظی زود از خونه بیرون امدند..
=کارم ساختس...
زمزمه کردی که لیکسی نگاهشو داد به تو..
_چیزی گفتی؟!
= نه...
پوزخندی زد و از سرجاش بلند شد و به سمت تو امد
_پس..اگه من نبودم میرفتی دوست دخترش میشدی؟! نظرت چیه..(کشیده شدن پوزخندش) ثابت کنم که منم ددیم؟! هوم؟!
با ترس اب دهنتو قورت دادی..و به پشتت تکیه کردی فلیکس خم شد و روی زانو هاش نشست و با همون پوزخند بهت خیره شد
_هوم؟!
=توضیحش میدم..
یکی از ابرو هاشو بالا داد و با لحن تعجبی گفت
_چیو؟! اینکه تونستی غیرتیم کنی ک اعصبانیم کنی؟!
=یا یااا..یونگبوکااا..خب من میخواستم بهم توجه کنی..
با این حرفت دوباره پوزخندش برگشت..نزدیکت اومد و تورو روی کاناپه تو یه حرکت درازت کرد با دستش گردنت را نوازش میکرد،با انگشتِ دست دیگش داشت با پایین تنه ات(بین پاهات) نوازش وار و همینطور تحریک کننده .. میکشید
_امشب به بهترین روش بهت توجه میکنم بیب!
دستش را از گردنت فاصله داد و روی هردو دستت قرار داد بعد بالا سرت قرارشون داد تا مانعِ کارش نشی
_*صدای دیپش* .. مطمئن باش که..*سرش را نزدیک گوشت کرد * امشب .. بهترین شب عمرت میشه خانم لی!
نگاهشو به چشمای ترسیده ات داد و بدون هیچ مکالمه ای لباشو روی لبات کبوند...
( اره اره نماز صبح داشتن میخوندن🎀🌚)
=..میگم..سونگمین شی .. تو وقتی انقدر جذاب و ددی ای چرا نمیری سر قرار؟
با حرفت سرفه ای کرد و یکمی از اب پرتغال رو دوباره خورد...
چشمای گردشو قفل چشم های شیطونت کرد
سونگمین: من...؟
=اهوممم(کشدار)..اگه فلیکس نبود شک نکن دوست دخترت مشیدم...
نگاهتو دادی به لیکسی که مثل گوجه قرمز قرمز بود..دوباره ترس بهت وصل شد..خدا میدونه شب قراره چیکار کنه..
لیکسی با چشماش به چان علامت داد که برن..
چان: خب..بازی خوبی بود..سونگمین باید بریم کمپانی!(عرق کرده بود)
سونگمین: آآآ..اره اره..
از جاش بلند شد و بدون هیچ مکالمه ای به سمت در خروجی رفت
چان و جونگین هم بعد از خداحافظی زود از خونه بیرون امدند..
=کارم ساختس...
زمزمه کردی که لیکسی نگاهشو داد به تو..
_چیزی گفتی؟!
= نه...
پوزخندی زد و از سرجاش بلند شد و به سمت تو امد
_پس..اگه من نبودم میرفتی دوست دخترش میشدی؟! نظرت چیه..(کشیده شدن پوزخندش) ثابت کنم که منم ددیم؟! هوم؟!
با ترس اب دهنتو قورت دادی..و به پشتت تکیه کردی فلیکس خم شد و روی زانو هاش نشست و با همون پوزخند بهت خیره شد
_هوم؟!
=توضیحش میدم..
یکی از ابرو هاشو بالا داد و با لحن تعجبی گفت
_چیو؟! اینکه تونستی غیرتیم کنی ک اعصبانیم کنی؟!
=یا یااا..یونگبوکااا..خب من میخواستم بهم توجه کنی..
با این حرفت دوباره پوزخندش برگشت..نزدیکت اومد و تورو روی کاناپه تو یه حرکت درازت کرد با دستش گردنت را نوازش میکرد،با انگشتِ دست دیگش داشت با پایین تنه ات(بین پاهات) نوازش وار و همینطور تحریک کننده .. میکشید
_امشب به بهترین روش بهت توجه میکنم بیب!
دستش را از گردنت فاصله داد و روی هردو دستت قرار داد بعد بالا سرت قرارشون داد تا مانعِ کارش نشی
_*صدای دیپش* .. مطمئن باش که..*سرش را نزدیک گوشت کرد * امشب .. بهترین شب عمرت میشه خانم لی!
نگاهشو به چشمای ترسیده ات داد و بدون هیچ مکالمه ای لباشو روی لبات کبوند...
( اره اره نماز صبح داشتن میخوندن🎀🌚)
۲۰.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.