تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²²
ویو یانگهی
# خب بفهمه..که چی..مگه بابامه
میدونستم دائهجونگ اگه بفهمه نصفش میکنه پس با کمک خودش و زور من رفت تو اتاقش و سرش و گذاشت رو بالشت خوابش برد..داشتم از اتاق یانگمی میومدم بیرون که برم تو آشپزخونه که صدای در اومد بدو رفتم پایین و دیدم دائهجونگه در و باز کردم و(به دلیل گشاد بودن نویسنده،خلاصه میگوییم🤗)بعد از شام خوردن رفتیم خوابیدیم و خداروشکر دائهجونگ هیچی از مستی یانگمی نفهمید
ویو جونگکوک
امشب قرار بود با یسری از دوستام بریم بار اونجا که رفتیم دیدم یه دخترِ آشنا میبینم که البته خیلیم مست بود داشتم فکر میکردم کجا دیدمش..تا به خودم اومدم فهمیدم داره میاد سمتم..الان یادم اومد..این همون دوست بورام..یانگمیه!
+:ه..هی..چیکار میکنی؟
# میگم..میخوای امشب..
میخواست یچیزی بگه که یه دختر دیگه که نمیشناختمش اومد و کشوند بردش..ما یه ساعت دیگه هم اونجا بودیم و منم همش تو فکر این بودم که چجوری ممکنه هم من و هم اون به یه بار بیایم اونم تو یه ساعت مثل هم؟نمیتونه اتفاقی باشه..شایدم واقعا اتفاقی باشه..شایدم..
《دوست کوک:٪》
٪هِیی..چرا همش تو فکری؟چیزی شده؟نکنه باز اون پسره مزاحم خواهرت شده؟اَهه کوک بگو دیگه..چ..
میخواست چیزی بگه که خودم گفتم
+هیچی!
٪هیچی توی سرد و به این روز نمیندازه مطمئنم یچیزی شده که نمیخوای به من بگی..باشه اگه نمیخوای بگی نگو خودت ضرر میکنی..اما بهرحال من رازدارم
+خیلهخب اگه چیزی بود بهت میگم..ولی فعلا هیچی نشده تو الکی بزرگس کردی
داشتم به وضوح دروغ میگفتم یانگمی من و کاملا تو فکر خودش انداخته بود..جدیدا حس میکنم یجور دیگه باهام رفتار میکنه یجوری که انگار دوسپسرشم البته که اشتباه میکنه..اما حس میکنم تو این چندوقته یه احساسی نسبت بهم پیدا کرده..شایدم فقط حس منه کسی چمیدونه
اون شب هم به خیر و خوشی تو بار تموم شد و منم اصلا ویسکی نخوردم..بلخره برگشتیم خونه و دوستم خیلی اصرار میکرد که برم پیش اون ولی از طرفی نگران بورام بودم و هم میخواستم بیشتر به این احساسی که بنظرم یانگمی بهم داره فکر کنم..اگه میرفتم پیش اون قطعا تا صبح از نگرانی و آشتفگی سکته میکردم(دور از جون البته🫠)اون شب هم پیش بورام بودم..ولی نتونستم بخوابم امشب بخاطر اتفاق های بار تا صبح بیدار بودم و فکر میکردم و جالبیش اینجاست که وقتی یونا و بورام بیدار شدن من اصلا خوابم نمیومد و کل فرداش هم انگار که یه دل سیر خوابیده باشم انرژی داشتم(تو اعجوبهای کوک اعجوبه🤐)
یه پارت دیگه هم میزارم
حمایتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²²
ویو یانگهی
# خب بفهمه..که چی..مگه بابامه
میدونستم دائهجونگ اگه بفهمه نصفش میکنه پس با کمک خودش و زور من رفت تو اتاقش و سرش و گذاشت رو بالشت خوابش برد..داشتم از اتاق یانگمی میومدم بیرون که برم تو آشپزخونه که صدای در اومد بدو رفتم پایین و دیدم دائهجونگه در و باز کردم و(به دلیل گشاد بودن نویسنده،خلاصه میگوییم🤗)بعد از شام خوردن رفتیم خوابیدیم و خداروشکر دائهجونگ هیچی از مستی یانگمی نفهمید
ویو جونگکوک
امشب قرار بود با یسری از دوستام بریم بار اونجا که رفتیم دیدم یه دخترِ آشنا میبینم که البته خیلیم مست بود داشتم فکر میکردم کجا دیدمش..تا به خودم اومدم فهمیدم داره میاد سمتم..الان یادم اومد..این همون دوست بورام..یانگمیه!
+:ه..هی..چیکار میکنی؟
# میگم..میخوای امشب..
میخواست یچیزی بگه که یه دختر دیگه که نمیشناختمش اومد و کشوند بردش..ما یه ساعت دیگه هم اونجا بودیم و منم همش تو فکر این بودم که چجوری ممکنه هم من و هم اون به یه بار بیایم اونم تو یه ساعت مثل هم؟نمیتونه اتفاقی باشه..شایدم واقعا اتفاقی باشه..شایدم..
《دوست کوک:٪》
٪هِیی..چرا همش تو فکری؟چیزی شده؟نکنه باز اون پسره مزاحم خواهرت شده؟اَهه کوک بگو دیگه..چ..
میخواست چیزی بگه که خودم گفتم
+هیچی!
٪هیچی توی سرد و به این روز نمیندازه مطمئنم یچیزی شده که نمیخوای به من بگی..باشه اگه نمیخوای بگی نگو خودت ضرر میکنی..اما بهرحال من رازدارم
+خیلهخب اگه چیزی بود بهت میگم..ولی فعلا هیچی نشده تو الکی بزرگس کردی
داشتم به وضوح دروغ میگفتم یانگمی من و کاملا تو فکر خودش انداخته بود..جدیدا حس میکنم یجور دیگه باهام رفتار میکنه یجوری که انگار دوسپسرشم البته که اشتباه میکنه..اما حس میکنم تو این چندوقته یه احساسی نسبت بهم پیدا کرده..شایدم فقط حس منه کسی چمیدونه
اون شب هم به خیر و خوشی تو بار تموم شد و منم اصلا ویسکی نخوردم..بلخره برگشتیم خونه و دوستم خیلی اصرار میکرد که برم پیش اون ولی از طرفی نگران بورام بودم و هم میخواستم بیشتر به این احساسی که بنظرم یانگمی بهم داره فکر کنم..اگه میرفتم پیش اون قطعا تا صبح از نگرانی و آشتفگی سکته میکردم(دور از جون البته🫠)اون شب هم پیش بورام بودم..ولی نتونستم بخوابم امشب بخاطر اتفاق های بار تا صبح بیدار بودم و فکر میکردم و جالبیش اینجاست که وقتی یونا و بورام بیدار شدن من اصلا خوابم نمیومد و کل فرداش هم انگار که یه دل سیر خوابیده باشم انرژی داشتم(تو اعجوبهای کوک اعجوبه🤐)
یه پارت دیگه هم میزارم
حمایتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
۳.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.