حوصلم سررفته بود خواستم براتون خاطرات سم تعریف کنم
حوصلم سررفته بود خواستم براتون خاطرات سم تعریف کنم
این خاطره مال روز اول مدرسه ست
منی که خیلی مدرسه رو دوست دارم همیشه صبح زود بیدار میشم و خیلی به خودم میرسم
حدود ساعت ۵:٠٠ بیدار شدم و ساعت ۶:٠٠ رفتم مدرسه
همکلاسی هام هنوز نیومده بودن
روز اول مدرسه روزیه که ی اکیپ جدید درست میکنیم
ما توی مدرسه سه تا اکیپ داریم
اکیپ قلدری
اکیپ شورایی
اکیپ دوستانه
توی این اکیپا هرنوع دختر یا پسر با نژاد های مختلف و دین های مختلف عضون
ما ۸ تا نفریم
۴ تا دختر و ۴ تا پسر
توی اکیپ قلدری فقط دخترا هستن
روز اول مدرسه بود و اکیپ هارو درست کردیم و از اونجایی که زود رفتیم مدرسه و معلم ها و دانش اموز های زیادی نبود تصمیم گرفتیم یکم کرم بریزیم
رفتیم توی اتاق برق و اونجا برق کل مدرسه رو قطع کردیم و در و پنجره هارو بستیم
بیشتر دانش اموزا و معلم و مربی ها اومده بودن
رفتیم توی حیاط و دویدیم به جاهای مختلف حیاط و داد زدیم «آتیشهههه،،،،اینجا آتیشهههه کمکمون کنیننننن»
معلم ها هم با نگرانی سریع دویدن توی حیاط
ماهم از موقعیت استفاده کردیم و تصمیم گرفتیم یکم بیشتر کرم بریضیم
من رفتم پشت بوم و روی دیوار نشستم (مثلا بقیه فکر کنن میخوام خودکشی کنم)
همه وقتی منو دیدن داد زدن و اسمم رو فریاد زدن
یکی از پسرای اکیپ رفت و بلند گوی مدرسه رو برداشت و گفت اگه الان نرین توی کلاس هاتون و این هفته رو تعطیل نکنین اون خودشو میندازه پایین
مدیر گفت باشه باشه بهش بگو بیاد پایین و این هفته رو تعطیل میکنیم
منم اومدم پایین و این گونه اولین هفته ی مدرسه تعطیل شد
اون روز خیلی حال داد
این خاطره مال روز اول مدرسه ست
منی که خیلی مدرسه رو دوست دارم همیشه صبح زود بیدار میشم و خیلی به خودم میرسم
حدود ساعت ۵:٠٠ بیدار شدم و ساعت ۶:٠٠ رفتم مدرسه
همکلاسی هام هنوز نیومده بودن
روز اول مدرسه روزیه که ی اکیپ جدید درست میکنیم
ما توی مدرسه سه تا اکیپ داریم
اکیپ قلدری
اکیپ شورایی
اکیپ دوستانه
توی این اکیپا هرنوع دختر یا پسر با نژاد های مختلف و دین های مختلف عضون
ما ۸ تا نفریم
۴ تا دختر و ۴ تا پسر
توی اکیپ قلدری فقط دخترا هستن
روز اول مدرسه بود و اکیپ هارو درست کردیم و از اونجایی که زود رفتیم مدرسه و معلم ها و دانش اموز های زیادی نبود تصمیم گرفتیم یکم کرم بریزیم
رفتیم توی اتاق برق و اونجا برق کل مدرسه رو قطع کردیم و در و پنجره هارو بستیم
بیشتر دانش اموزا و معلم و مربی ها اومده بودن
رفتیم توی حیاط و دویدیم به جاهای مختلف حیاط و داد زدیم «آتیشهههه،،،،اینجا آتیشهههه کمکمون کنیننننن»
معلم ها هم با نگرانی سریع دویدن توی حیاط
ماهم از موقعیت استفاده کردیم و تصمیم گرفتیم یکم بیشتر کرم بریضیم
من رفتم پشت بوم و روی دیوار نشستم (مثلا بقیه فکر کنن میخوام خودکشی کنم)
همه وقتی منو دیدن داد زدن و اسمم رو فریاد زدن
یکی از پسرای اکیپ رفت و بلند گوی مدرسه رو برداشت و گفت اگه الان نرین توی کلاس هاتون و این هفته رو تعطیل نکنین اون خودشو میندازه پایین
مدیر گفت باشه باشه بهش بگو بیاد پایین و این هفته رو تعطیل میکنیم
منم اومدم پایین و این گونه اولین هفته ی مدرسه تعطیل شد
اون روز خیلی حال داد
۱.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.