:))

:))
"ویو ا/ت"
بلخره داشت به زمانی ک پسر کوچولو مون دنیا بیاد میرسید و جیمین فقط سر کار بود اصلا براش مهم نبود تو این موقعیت باید کنار بود اما نیست ساعت ۱۲ شبه هنوز نیومدهدو احتمالا بازم خونه نمیادد
"ویو جیمین"
اصلا حوصله خونه رفتن رو نداشت چون فقط می خواست گیر بده و غز بزنه منم جلسه های مهم داشتم درسته حاملس ولی اگه من به کارم نرسم نمی تونم ایده رو برای بچم بهرت کنم
《پرش زمانی به فردا ساعت۱۰صبح》
داشتم کارام می کردم ک دردم گرفت اول فکر کردم چون ۳ زور مونده به زایمانم طبیعی ولی بد تر بود یه جا نشستم شروع کردم به جیغ زدم خیلی درد داشتم اخه الان زودد بوددد خودم رو کشوندم به سمت تلفننن گشی رو ورداشتم هرچی زنگ زدم جیمین جوابب نمیداددد
"ویو جیمین"
داشتم اعصابم خورد میشده واسه چی ا/ت هی زنگ میزد نشسته بود ک یادم امد یه چی یادم رفت رفتم سمت خونه دیدم صدای جیغ ا/ته دویید توش دیدم فقط جیغ میزنه
+ا/تتتت ا/تتت چی شدععه
_وایی بچه بچهههه ( جیغغع)
+باشه باشخ بلند شو بریم بیمارستانننن
بردمش بیمارستان و نشستم پشت در باید مراقبش می بودی ایی کار لعتنی ک دیدم دکتر امد بیرون
+حالش خوبه اقای دکتر
=اره هم مادر و هم بچه سالمن
رفتم پسرم رو دیدم از شدت خوشحالی اشکتوچشام جمع شد گرفتم بلغم رفت پیش ا/ت
همین ک دادم بغلش شروع کردم به گریه کردن
+ا/ت من باید پیش بود ولی نبودد واقعا منو ببخش( با گریه)
_نه تو هیچ کاری نکردی حالا بیخال نگاه کن پسر کوچولومون رو
+خیلی دوستون دارمممم مخصوصن تووو
_ من بیشتررررر جیمین منننن