خوابه ابدی ( مقدمه )
حدودا پونزده سالم بود که تویه خیابون گم شدم من ماله اون منطقه ندارم گم شدنم به همین دلیل بود همینطور سرگردون بودم که یه پسر با موهایه بلند و بافته شده دستمو گرفت به خاطر ترسم برگشتم تا گلدی بزنم که لگدم رو دفع کرد با ترس بهش خیره شدم
ران: اسمت چیه؟
...: ایمی
ران: خیلی قشنگه اسمت
چند سالته؟
ایمی: پ.. پونزده
ران: زیادی کوچیکی
منتظرم بمون زود پیدات میکنم
دستشو رو گونم کشید و یه گیره یه کوچیک به موهام زد منو تا خونه برد تایین که یه روز...
ران: اسمت چیه؟
...: ایمی
ران: خیلی قشنگه اسمت
چند سالته؟
ایمی: پ.. پونزده
ران: زیادی کوچیکی
منتظرم بمون زود پیدات میکنم
دستشو رو گونم کشید و یه گیره یه کوچیک به موهام زد منو تا خونه برد تایین که یه روز...
۱.۱k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.