Part46
Part46
ا.ت ویو:
دوباره نگاه به پشتم کردم دیدم که نیستش رومو برگردوندم دیدم جلوم ظاهر شده
ا.ت:یاااا خدااااا
و سریع اومد سمتم و منو گرفت
جیمین:بلاخره گرفتمت
ا.ت:یااا ولم کن
جیمین:نمیکنم
منو بلند کرد و انداخت رو کولش
ا.ت:جییییییمیییییین شییییییی ولم کن(داد)
جیمین:یواش گوشم درد گرفت
ا.ت:عه درد گرفت؟ پس بلند تر میگم جییییییمیییییین شییییییی (عربده)
که رسیدیم به اتاق و منو انداخت رو تخت
ا.ت:خاک تو سرم نکنه میخوایی از اون کارای بد بد بکنی؟
جیمین:اتفاقا میخوام همون کارو بکنم
ا.ت:اصلا به هیچ عنوان
جیمین:دیگه دیره
دیدم جیمین داره میاد نزدیک تر
ا.ت:جیمین ببخشید دیگه این کارو نمیکنم
جیمین:مشکلی نیست می بخشمت ولی اول بیا یکم باهم بازی کنیم
داشت میمومد نزدیک لبام که میخواستم از زیر دستش فرار کنم که منو گرفت و لبامو بوسید
ا.ت:خب دیگه بسه تموم شد
جیمین:کجا؟ (خمار)
با بد بختی از زیر دستش در رفتم که گفت
جیمین:شب بگ*ات میدم
ا.ت:گگگگگ(اداشو در اورد)
و از اتاق رفتم بیرون رفتم روی یکی از مبل ها نشستم و تلویزیون رو روشن کردم که جیمین هم اومد کنارم
جیمین:چه فیلمی ببینیم؟
ا.ت:هر فیلمی که گذاشتی
جیمین:هر فیلمی؟
ا.ت:اره هر فیلمی
جیمین:باشه
یه فیلم گذاشت خوب بود تا موقعی که فیلم صحنه دار شد اونم از اون بد ها سریع جلو چشمام رو گرفتم
ا.ت:جیمین میشه بزنی یه فیلم دیگه؟
جیمین:نه تازه جای جالبشه
ا.ت:باشه تو نگاه کن من میرم
میخواستیم بلند بشم که دستمو گرفت و افتادم رو پاش یه نگاهی به من کرد
جیمین:همینجا جات خوبه
و منم سرم رو گذاشتم رو سینش مه حس کردم دستشو دورم حلقه کرده یه لبخند زدم و بدون اهمیت به چیزی به صدای قلبش گوش دادم تا موقعی که چشمام سنگین شد و خوابم برد
جیمین ویو:
یه نگاهی به ا.ت کردم دیدم غرق در خوابه تلویزیون رو خاموش کردم و بغلش کردم بردمش داخل اتاق و گذاشتمش روی تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم همون جور که نگاه صورت بی نقصش نگاه میکردم خوابم برد
ا.ت ویو:
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤
ا.ت ویو:
دوباره نگاه به پشتم کردم دیدم که نیستش رومو برگردوندم دیدم جلوم ظاهر شده
ا.ت:یاااا خدااااا
و سریع اومد سمتم و منو گرفت
جیمین:بلاخره گرفتمت
ا.ت:یااا ولم کن
جیمین:نمیکنم
منو بلند کرد و انداخت رو کولش
ا.ت:جییییییمیییییین شییییییی ولم کن(داد)
جیمین:یواش گوشم درد گرفت
ا.ت:عه درد گرفت؟ پس بلند تر میگم جییییییمیییییین شییییییی (عربده)
که رسیدیم به اتاق و منو انداخت رو تخت
ا.ت:خاک تو سرم نکنه میخوایی از اون کارای بد بد بکنی؟
جیمین:اتفاقا میخوام همون کارو بکنم
ا.ت:اصلا به هیچ عنوان
جیمین:دیگه دیره
دیدم جیمین داره میاد نزدیک تر
ا.ت:جیمین ببخشید دیگه این کارو نمیکنم
جیمین:مشکلی نیست می بخشمت ولی اول بیا یکم باهم بازی کنیم
داشت میمومد نزدیک لبام که میخواستم از زیر دستش فرار کنم که منو گرفت و لبامو بوسید
ا.ت:خب دیگه بسه تموم شد
جیمین:کجا؟ (خمار)
با بد بختی از زیر دستش در رفتم که گفت
جیمین:شب بگ*ات میدم
ا.ت:گگگگگ(اداشو در اورد)
و از اتاق رفتم بیرون رفتم روی یکی از مبل ها نشستم و تلویزیون رو روشن کردم که جیمین هم اومد کنارم
جیمین:چه فیلمی ببینیم؟
ا.ت:هر فیلمی که گذاشتی
جیمین:هر فیلمی؟
ا.ت:اره هر فیلمی
جیمین:باشه
یه فیلم گذاشت خوب بود تا موقعی که فیلم صحنه دار شد اونم از اون بد ها سریع جلو چشمام رو گرفتم
ا.ت:جیمین میشه بزنی یه فیلم دیگه؟
جیمین:نه تازه جای جالبشه
ا.ت:باشه تو نگاه کن من میرم
میخواستیم بلند بشم که دستمو گرفت و افتادم رو پاش یه نگاهی به من کرد
جیمین:همینجا جات خوبه
و منم سرم رو گذاشتم رو سینش مه حس کردم دستشو دورم حلقه کرده یه لبخند زدم و بدون اهمیت به چیزی به صدای قلبش گوش دادم تا موقعی که چشمام سنگین شد و خوابم برد
جیمین ویو:
یه نگاهی به ا.ت کردم دیدم غرق در خوابه تلویزیون رو خاموش کردم و بغلش کردم بردمش داخل اتاق و گذاشتمش روی تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم همون جور که نگاه صورت بی نقصش نگاه میکردم خوابم برد
ا.ت ویو:
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤
۶.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.