پارت دوم
#پارت_دوم
+خیلی پررویی
-همه میگن
گوشیشو برداشت منم سوییچو گوشیمو برداشتمو از خونه رفتیم بیرون
سوار ماشین شدیمو روندم سمت خونه ی آرشام
جلو خونش ک نگه داشتم یه اس بهش دادم تا درو باز کنه
همه رو اجازه نمیداد ماشین بیارن تو ولی من میبردم
ماشین و که بردم تو دیدم جفت ماشینه خودش یه مازراتی مشکی پارکه
نمیشناختمش،ولی شلید باهاش آشنا بشم کی میدونه
پیاده شدیمو وفتیم سمت ساختمون که صدای جیغ یه دختر از پشت ساختمون اومد...
+چی بود؟
-نمیدونم...مهمونی تازه شروع شده...یارو از بس هول بوده رفته اون پشت😅
شهابم خندید والا
رفتیم تو ساختمون و همینکه درو باز کردم صدای بلند اهنگ پیچید تو گوشم
رفتیم بین جمعیت که از پشت یه دختر خودشو چسبوند بهم و دستشو رو سینم کشید
برگشتم سمتشو با اخم نگاش کردم که یه دیدم یه دختر دیگه جفتم وایساد و خودشو بهم نزدیک کرد
دختر اولی گفت
+نشناختی عزیـزم؟
یکم بهشون نگاه کردم و یادم اومد که چند شب پیش باهاشون بودن
با حالت تفکر آمیزی گفتم
-آهااادلناز ! و مهنـاز!
خوشحال سرشونو تکون دادن و مهناز گفت
+امشب با کسی هستی؟
-معلوم نیست
+اگه خواستی هــر شبـــی بخوای هـستـیم عــزیزم
-بهش فک میـکنم
بی توجه بهشون رفتم بین جمعو شهابم کنارم اومد و گفت
+کرم از خوده درخته
-اره معلومه حالا میفهمم چرا اینقد کرم کردی
با خنده هلم داد که رفتم بین جمعیت
وقتی برگشتمو پشتمو نگاه کردم خوردم به یه دختر بهش که نگاه کردم نتونستم چشم از چشاش بردارم
قفل کرده بودمو نمیتونستم هیچ کاری بکنم
یه دفعه از پشت کشیده شدم و اونم بین جمعیت رفت
داشت گـریه میکرد...
ادامه داره دوستان...
👇 👈
Roman_khon
+خیلی پررویی
-همه میگن
گوشیشو برداشت منم سوییچو گوشیمو برداشتمو از خونه رفتیم بیرون
سوار ماشین شدیمو روندم سمت خونه ی آرشام
جلو خونش ک نگه داشتم یه اس بهش دادم تا درو باز کنه
همه رو اجازه نمیداد ماشین بیارن تو ولی من میبردم
ماشین و که بردم تو دیدم جفت ماشینه خودش یه مازراتی مشکی پارکه
نمیشناختمش،ولی شلید باهاش آشنا بشم کی میدونه
پیاده شدیمو وفتیم سمت ساختمون که صدای جیغ یه دختر از پشت ساختمون اومد...
+چی بود؟
-نمیدونم...مهمونی تازه شروع شده...یارو از بس هول بوده رفته اون پشت😅
شهابم خندید والا
رفتیم تو ساختمون و همینکه درو باز کردم صدای بلند اهنگ پیچید تو گوشم
رفتیم بین جمعیت که از پشت یه دختر خودشو چسبوند بهم و دستشو رو سینم کشید
برگشتم سمتشو با اخم نگاش کردم که یه دیدم یه دختر دیگه جفتم وایساد و خودشو بهم نزدیک کرد
دختر اولی گفت
+نشناختی عزیـزم؟
یکم بهشون نگاه کردم و یادم اومد که چند شب پیش باهاشون بودن
با حالت تفکر آمیزی گفتم
-آهااادلناز ! و مهنـاز!
خوشحال سرشونو تکون دادن و مهناز گفت
+امشب با کسی هستی؟
-معلوم نیست
+اگه خواستی هــر شبـــی بخوای هـستـیم عــزیزم
-بهش فک میـکنم
بی توجه بهشون رفتم بین جمعو شهابم کنارم اومد و گفت
+کرم از خوده درخته
-اره معلومه حالا میفهمم چرا اینقد کرم کردی
با خنده هلم داد که رفتم بین جمعیت
وقتی برگشتمو پشتمو نگاه کردم خوردم به یه دختر بهش که نگاه کردم نتونستم چشم از چشاش بردارم
قفل کرده بودمو نمیتونستم هیچ کاری بکنم
یه دفعه از پشت کشیده شدم و اونم بین جمعیت رفت
داشت گـریه میکرد...
ادامه داره دوستان...
👇 👈
Roman_khon
۵.۶k
۱۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.