امروز بعد از مدت ها ديدمت . تا آمدم يك دل سير نگاهت كنم ،
امروز بعد از مدت ها ديدمت . تا آمدم يك دل سير نگاهت كنم ، دلم هُرّي پايين ريخت ! و من دست پاچه دلم را جمع كردم از ترس رسوايي ! به گمانم لو رفتم ! آخر آن چنان لبخند مرموزانه و بي سابقه اي بر چهره ات نشست ، كه من با اين كه چندين ساعت از آن اتفاق مي گذرد ، هنوز هم در صدد رمزيابي و تحليل لبخندت هستم ! اين لبخند ناگهاني ات حاكي از تمسخر بود يا رضايت ، نمي دانم . اصلا لبخندت هر معنايي كه داشته باشد براي من خوب است ! مرگ يك بار ، شيون يك بار ! خيالم راحت شد ! : همين كه از امشب ديگر بدون ترسيم نقشه براي در ميان گذاشتن عشقم با تو ، سر به بالين مي گذارم ، خودش مي ارزد به صدها بار رسوا شدن در برابر تو ! ! . . .
۲.۵k
۰۵ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.