رمان پلیس و مافیا پارت ۳
رفتم پایین
ات: ارباب ها کارم داشتید
جیهوپ ؛ آفرین که قوانین اینجا رو یاد گرفتی
جونگ کوک : چه قشنگ شدی
ذهن ات: خدایا چه خاکی بریزم سرم
جیمین : ات بیا بشین
ات : چش.م
نشستم که جین گفت
جین : اگه تو هم مافیا بشی لازم نیست به ما ارباب بگی
ات: نه مرسی همین طوری راحتم
جین : به خاطر خودت گفتم
بعد از اینکه باهام حرف زدن
نامجون : دیگه می تونی بری
ات: ممنون
و رفتم اتاق
خدایا اههه لعنت بر این شانس
کمد لباس رو باز کردم دیدم یه تیشرت سیاه است
همین خوبه بهتر از این دامنه
لباسمو عوض کردم نشسته بودم که در باز شد برگشتم دیدم یونگی بود
یونگی : لباست هم که عوض کردی
ات : بله چون باهاش راحت نبودم
یونگی : خوبه ولی نگاه فکر نکن میتونی به راحتی از اینجا فرار کنی
خیلی استرس گرفته بودم
ات: نه نه اصلا
یونگی : خوبه
داشت نزدیک میشد منم هی آروم به پشت میرفتم که بدنم خورد به دیوار آروم دستم رو گرفت خواستم دستمو رها کنم ولی خیلی محکم گرفته بود
ات : ارباب این چه کا.ر.یه
یونگی : هنوز این هیچی نیست
داشت صورتش رو نزدیک میکرد که یکی در زد
ات: ارباب ها کارم داشتید
جیهوپ ؛ آفرین که قوانین اینجا رو یاد گرفتی
جونگ کوک : چه قشنگ شدی
ذهن ات: خدایا چه خاکی بریزم سرم
جیمین : ات بیا بشین
ات : چش.م
نشستم که جین گفت
جین : اگه تو هم مافیا بشی لازم نیست به ما ارباب بگی
ات: نه مرسی همین طوری راحتم
جین : به خاطر خودت گفتم
بعد از اینکه باهام حرف زدن
نامجون : دیگه می تونی بری
ات: ممنون
و رفتم اتاق
خدایا اههه لعنت بر این شانس
کمد لباس رو باز کردم دیدم یه تیشرت سیاه است
همین خوبه بهتر از این دامنه
لباسمو عوض کردم نشسته بودم که در باز شد برگشتم دیدم یونگی بود
یونگی : لباست هم که عوض کردی
ات : بله چون باهاش راحت نبودم
یونگی : خوبه ولی نگاه فکر نکن میتونی به راحتی از اینجا فرار کنی
خیلی استرس گرفته بودم
ات: نه نه اصلا
یونگی : خوبه
داشت نزدیک میشد منم هی آروم به پشت میرفتم که بدنم خورد به دیوار آروم دستم رو گرفت خواستم دستمو رها کنم ولی خیلی محکم گرفته بود
ات : ارباب این چه کا.ر.یه
یونگی : هنوز این هیچی نیست
داشت صورتش رو نزدیک میکرد که یکی در زد
۴.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.