رویای اشنا part30
ویو یونجی
از خواب بیدار شدم، هنوز خوابم میومد چون دیشب دیر خوابیدیم و خسته بودیم. رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازم رو کردم و لباسامو عوض کردم و موهامم شونه کردم و رفتم توی اشپزخونه که دیدم تهیونگ و جونگ هوان توی اشپزخونن و تهیونگ داره پنکیک درست میکنه و هوان هم داره ابمیوه میریزه توی لیوان ها.
*سلام(خوابالود)
+سلاااامممم
٪سلام(لبخند)
+یونجی جونم بیا این ابمیوه هارو بزار روی میز
*چرا اینقدر خوشحالی؟
+چون کیونگ دیگه سینگل نیست
*چی؟! یعنی چی که سینگل نیست
+تهیونگ به من گفت که کیونگ رو دوست داره و میخواد امروز اعتراف کنه
*او مای گاد(😐)
+بعله حالا برو میز رو بچین
*با.... ب.. باشه
+افرین
وقتی هوان اینو گفت خیلی شوکه شدم ولی خوشحال بودم که کیونگ از سینگلی در میاد ولی از یه طرف هم نگران بودم که اگه میونگ از تهیونگ خوشش نیاد چی؟ ولی امیدوارم که خوب پیش بره. داشتم ابمیوه هارو روی میز میچیدم، میز بیرون خونه بود توی طبیعت و حس خوبی بود یه نگاه به اسمون انداختم و یه نفس عمیق کشیدم و همونجا منتظر بقیه نشستم.
ویو جونگ کوک
از خواب بیدار شدم جونگ هوان نبود پس حتما رفته بیرون ، هعی بازم دیر بیدار شدم عجیب بود که چرا خواب جونگ هوان رو دیدم.
کارامو کردم و از اتاق اومدم بیرون و صدای خنده جونگ هوان و تهیونگ و شوگا میومد رفتم کنار دیوار اشپزخونه وایسادم تا منو نبینن و ببینم چی میگن.
☆(خنده) وایی تهیونگ قیافتو
+(خنده) ببخشید ولی ارد خیلی به صورتت میاد
٪عه دارم براتون(توی صورت جونگ هوان و شوگا هم ارد زد
داشتم بهشون نگاه میکردم، چرا جونگ هوان با من اینجوری نیست؟ باید یکاری کنم با منم صمیمی بشه.
*جونگ کوک اینجایی(اروم)
_یونجی؟ امم چیزه راستش من... ام
* میدونم میدونم حسودی کردی اره؟
_چی هه منو حسودی😄؟... اره حسودی کردم😐تو از کجا فهمیدی؟
*از طرز نگاهت و اینکه اینجا قایم شدی
_تو خیلی مرموزی😐
*اگه میخوایی میتونم کاری کنم که با هوان صمیمی بشی
_واقعا! ممنون
* فقط خفن باش بقیش با من
_ممنون
*حالا برو تو حیاط بشین که بهت شک نکنن
_اوک
رفتم تو حیاط و نشستم نمیدونم چرا ولی یونجی یه زره منو میترسونه، بیخیال مهم اینه کمکم میکنه. خب امروز تهیونگ میخواد به کیونگ اعتراف کنه پس باید یکاری کنیم که کیونگ سرگرم بشه. تو فکر بودن که بقیه اومدن.
+سلام
_سلام
☆سلام خوب خوابیدی کوک؟
_اره مرسی
٪سلام چطوری؟
_خوبم
همون لحظه یونجی و کیونگ هم اومدن یونجی یه چشمک زد بهم، یه دفعه دیدم که همه یهجوری نشستن که برای جونگ هوان فقط یه جای خالی پیش من و یونجی هست، جونگ هوان اومد و پیش من نشست.
+خب سراشپزهای امروزمنو تهیونگ بودیم😌
÷افرین به شما😄
... ٪
ادامه پارت بعد🫶🏻❣️
از خواب بیدار شدم، هنوز خوابم میومد چون دیشب دیر خوابیدیم و خسته بودیم. رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازم رو کردم و لباسامو عوض کردم و موهامم شونه کردم و رفتم توی اشپزخونه که دیدم تهیونگ و جونگ هوان توی اشپزخونن و تهیونگ داره پنکیک درست میکنه و هوان هم داره ابمیوه میریزه توی لیوان ها.
*سلام(خوابالود)
+سلاااامممم
٪سلام(لبخند)
+یونجی جونم بیا این ابمیوه هارو بزار روی میز
*چرا اینقدر خوشحالی؟
+چون کیونگ دیگه سینگل نیست
*چی؟! یعنی چی که سینگل نیست
+تهیونگ به من گفت که کیونگ رو دوست داره و میخواد امروز اعتراف کنه
*او مای گاد(😐)
+بعله حالا برو میز رو بچین
*با.... ب.. باشه
+افرین
وقتی هوان اینو گفت خیلی شوکه شدم ولی خوشحال بودم که کیونگ از سینگلی در میاد ولی از یه طرف هم نگران بودم که اگه میونگ از تهیونگ خوشش نیاد چی؟ ولی امیدوارم که خوب پیش بره. داشتم ابمیوه هارو روی میز میچیدم، میز بیرون خونه بود توی طبیعت و حس خوبی بود یه نگاه به اسمون انداختم و یه نفس عمیق کشیدم و همونجا منتظر بقیه نشستم.
ویو جونگ کوک
از خواب بیدار شدم جونگ هوان نبود پس حتما رفته بیرون ، هعی بازم دیر بیدار شدم عجیب بود که چرا خواب جونگ هوان رو دیدم.
کارامو کردم و از اتاق اومدم بیرون و صدای خنده جونگ هوان و تهیونگ و شوگا میومد رفتم کنار دیوار اشپزخونه وایسادم تا منو نبینن و ببینم چی میگن.
☆(خنده) وایی تهیونگ قیافتو
+(خنده) ببخشید ولی ارد خیلی به صورتت میاد
٪عه دارم براتون(توی صورت جونگ هوان و شوگا هم ارد زد
داشتم بهشون نگاه میکردم، چرا جونگ هوان با من اینجوری نیست؟ باید یکاری کنم با منم صمیمی بشه.
*جونگ کوک اینجایی(اروم)
_یونجی؟ امم چیزه راستش من... ام
* میدونم میدونم حسودی کردی اره؟
_چی هه منو حسودی😄؟... اره حسودی کردم😐تو از کجا فهمیدی؟
*از طرز نگاهت و اینکه اینجا قایم شدی
_تو خیلی مرموزی😐
*اگه میخوایی میتونم کاری کنم که با هوان صمیمی بشی
_واقعا! ممنون
* فقط خفن باش بقیش با من
_ممنون
*حالا برو تو حیاط بشین که بهت شک نکنن
_اوک
رفتم تو حیاط و نشستم نمیدونم چرا ولی یونجی یه زره منو میترسونه، بیخیال مهم اینه کمکم میکنه. خب امروز تهیونگ میخواد به کیونگ اعتراف کنه پس باید یکاری کنیم که کیونگ سرگرم بشه. تو فکر بودن که بقیه اومدن.
+سلام
_سلام
☆سلام خوب خوابیدی کوک؟
_اره مرسی
٪سلام چطوری؟
_خوبم
همون لحظه یونجی و کیونگ هم اومدن یونجی یه چشمک زد بهم، یه دفعه دیدم که همه یهجوری نشستن که برای جونگ هوان فقط یه جای خالی پیش من و یونجی هست، جونگ هوان اومد و پیش من نشست.
+خب سراشپزهای امروزمنو تهیونگ بودیم😌
÷افرین به شما😄
... ٪
ادامه پارت بعد🫶🏻❣️
۴.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.