پارت ۱۸
پارت ۱۸
پدرخوانده
جونگکوک با حس سردرد و نتونستن تکون دادن دست و پاش اروم چشماش رو باز کرد و نگاه کوتاهی به دور ور کرد
با دیدن بسته شدنش به یا صندلی داخل یه اتاق ناشناس کمی تعجب کرد و با به یاد اوردن اخرین لحظه ای که بیدار بود کمی شک کرد
اون فقط یه لیوان اب خورد و بعد خوابید ، اما اون اب رو ...تهیونگ داده بود بهش!
در اتاق باز شد و جونگکوک تهیونگی رو دید که با لبخند وارد اتاق شد
- اوه بیبی بیدار شدی ، اذیت که نشدی ؟ اخه دیگه سنت رفته بالا نگرانم دست و پات درد گرفته باشه
من فقط ۱۸ سالمه تهیونگ چیمیگی دست و پام چرا بستس این شوخی باحالی نیست بیا بازشون کن
- کوکی داری به خودت توهین میکنه تو دیگه بزرگ شدی عزیزم تو ۳۲ سالته گلم
ته...تهیونگ نه نه داری اشتباه میکنی
تهیونگ خنده ی بلندی کرد و دستشو داخل جیبش برد
شناسنامه ی اشنایی دراورد و ورقه ی مورد نظرش رو باز کرد و جلوی جونگکوک گرفت
- پس این ۳۲ سالی که اینجا نشون میده چیه کوکی
جونگکوک غمگین سرشو انداخت پایین و قطره ای اشک از چشمش افتاد
تهیونگ با تعجب نگاه عمیقی بهش انداخت که همونموقع صدای خنده ی جونگکوک بلند شد
خیلی خب اگه به سنه که بیا اشکار کنیم توام کلا ۲۸ سالته نه؟
تهیونگ با چشمای درشت شده به جونگکوک نکاه کرد
- تو توی لعنتی ...
همون لحظه دست های جونگکوک از پشتش اومد بیرون و شروع به باز کردن پاهاش کرد
ته ته یکم دیر عمل کردی نه؟ناراحت شدم تو قیافه ی اصلی ترین دشمنت رو یادت رفته بود ...
تهیونگ با ناباوری به جونگکوک نگاه کرد ، خودش بود کسی که تا الان جلوی پیشرفتش رو گرفته بود همونی که اونشب...
- جی کی
افرین بیبی بوی دقیقا خودمم
جونگکوک از روی صندلی بلند شد و با دستش علامتی داد که همون لحظه کلی ادم ریختن توی کلبه ی کوچیک و دو نفر به تهیونگ که هنوز توی شوک بود دستبند زدن
جونگکوک کتش رو که جیمین سمتش گرفته بود رو پوشید و با گرفتن پشت کمر تهیونگ اون رو به سمت ماشینش برد
درو باز کرد و تهیونگ رو روی صندلی شاگرد نشوند و خودشم پشت فرمون نشست و به سمت عمارت خودش حرکت کرد ....
<><><><><><><><><><><><><><><><><><>
رکب خوردید رکبتون زدم🤣
پدرخوانده
جونگکوک با حس سردرد و نتونستن تکون دادن دست و پاش اروم چشماش رو باز کرد و نگاه کوتاهی به دور ور کرد
با دیدن بسته شدنش به یا صندلی داخل یه اتاق ناشناس کمی تعجب کرد و با به یاد اوردن اخرین لحظه ای که بیدار بود کمی شک کرد
اون فقط یه لیوان اب خورد و بعد خوابید ، اما اون اب رو ...تهیونگ داده بود بهش!
در اتاق باز شد و جونگکوک تهیونگی رو دید که با لبخند وارد اتاق شد
- اوه بیبی بیدار شدی ، اذیت که نشدی ؟ اخه دیگه سنت رفته بالا نگرانم دست و پات درد گرفته باشه
من فقط ۱۸ سالمه تهیونگ چیمیگی دست و پام چرا بستس این شوخی باحالی نیست بیا بازشون کن
- کوکی داری به خودت توهین میکنه تو دیگه بزرگ شدی عزیزم تو ۳۲ سالته گلم
ته...تهیونگ نه نه داری اشتباه میکنی
تهیونگ خنده ی بلندی کرد و دستشو داخل جیبش برد
شناسنامه ی اشنایی دراورد و ورقه ی مورد نظرش رو باز کرد و جلوی جونگکوک گرفت
- پس این ۳۲ سالی که اینجا نشون میده چیه کوکی
جونگکوک غمگین سرشو انداخت پایین و قطره ای اشک از چشمش افتاد
تهیونگ با تعجب نگاه عمیقی بهش انداخت که همونموقع صدای خنده ی جونگکوک بلند شد
خیلی خب اگه به سنه که بیا اشکار کنیم توام کلا ۲۸ سالته نه؟
تهیونگ با چشمای درشت شده به جونگکوک نکاه کرد
- تو توی لعنتی ...
همون لحظه دست های جونگکوک از پشتش اومد بیرون و شروع به باز کردن پاهاش کرد
ته ته یکم دیر عمل کردی نه؟ناراحت شدم تو قیافه ی اصلی ترین دشمنت رو یادت رفته بود ...
تهیونگ با ناباوری به جونگکوک نگاه کرد ، خودش بود کسی که تا الان جلوی پیشرفتش رو گرفته بود همونی که اونشب...
- جی کی
افرین بیبی بوی دقیقا خودمم
جونگکوک از روی صندلی بلند شد و با دستش علامتی داد که همون لحظه کلی ادم ریختن توی کلبه ی کوچیک و دو نفر به تهیونگ که هنوز توی شوک بود دستبند زدن
جونگکوک کتش رو که جیمین سمتش گرفته بود رو پوشید و با گرفتن پشت کمر تهیونگ اون رو به سمت ماشینش برد
درو باز کرد و تهیونگ رو روی صندلی شاگرد نشوند و خودشم پشت فرمون نشست و به سمت عمارت خودش حرکت کرد ....
<><><><><><><><><><><><><><><><><><>
رکب خوردید رکبتون زدم🤣
۳۱۳
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.