چشمان اربابم فیک جونگکوک
پارت:11
کمی تکون خوردم تا موقعیت رو بیشتر درک کنم
چشمام رو باز کردم و ب دور و ورم نگاه کردم جای اشنایی بود
با یاد اوردن این ک اتاق اربابه سریع بلند شدم
-وای وای من اینجا چیکار میکنم
سریع رفتم سمت در و باز کردم با سرعت از اتاق خارج شدم اما ب چیزی برخورد کردم
+کجا میخای بری
-ارباب من معذرت میخام نمیدونم توی اتاق شما چیکار دارم اما الان میرم ببخشید مزاحم شدم
خواستم از کنارش رد شم که بازوی منو گرفت و ب خودش نزدیک کرد
+اولن بدون اجازه من جایی نمیری دومن ارباب نه مگه نگفتم وقتی تنهاییم بهم بگو جونگکوک و سومن چرا بدون خوردن غذا میای اینجا
دستش رو از بازوم جدا کردم و ازش فاصله گرفتم
-من باید برم خونه خودم و اگر برای شما مزاحمتی ایجاد کردم معذرت میخام ارباب
چشماشو بست و نفس عمیقی کشید و گفت
+ارباب نه بگو جونگکوک
-من فقط ی خدمتکارم نمیتونم اربابم رو با اسم صدا کنم
+وقتی اربابت ی چیزی میگه فقط باید بگی چشم اینم نمیدونی
-اما فقط وقتی بتونی انجامش بدی
خواست چیزی بگه ک پریدم وسط حرفش
-بهتره من دیگه برم
اینبار تا خواستم برم منو روی کولش انداخت
بخاطر کار یهوییش نمیدونستم باید چ ریاکشنی نشون بدم
با دستام به کمرش ضربه میزدم
-منو بزار زمین
اما جوابی نشنیدم
-لعنت ب من که برگشتم اینجا
رفتیم توی اتاق خودش و منو انداخت روی تخت برگشت و در رو قفل کرد
و اومد سمت من
+خب کجا بودیم اها ک منو با اسم صدا نزنی
اومد سمتم
-تورو خدا با من کاری نداشته باش
اومد روی تخت و روی من خمیه زد
الان من زیرش بودم و اونم روی من بود
+یادت رفته گفته بودم چی توی هر شرایطی توی چشمام نگاه کن
-نمیخام بزارین من برم
فکم رو گرفت و ثابت نگهش داشت
+گفتم توی چشمام نگاه کن(با داد
توی چشماش نگاه کردم
+اسممو بگو
اما چیزی نگفتم
+گفتم اسمم رو بگو(لحن تند
-جونگکوک
+دوباره
-جونگکوک
+خب الان ازت میپرسم روی حرف من..
-چیزی نمیگم
+تو مال منی
-من مال توهم
+افرین دختر خوب
نمیدونم چرا اما سرم رو اوردم بالا تا ببوسمش حس تشنگی داشتم
اما قبل از اینکه لبم ب لبش برسه از روم بلند شد
نیشخندی زد
+فعلا نمیتونی چیزی ک میخای رو داشته باشی هروقت کاری ک گفتم رو کردی اون وقت بهت میدمش
-اما..من
+تو اول باید مطمئن شم که همه کار برای من انجام میدی
-چ کاری باید انجام بدم
+اون نفری بود ک اون روز بخاطرش کتکت زدم اون جاسوس رو بکش و بهم نشون بده ک همه کار بخاطر من انجام میدی
-..م..من..نمیت..ونم..ا..دم..بکشم..
+پس هیچوقت نمیتونی منو داشته باشی
ب چشماش نگاه کردم
-باشه میکشم کی باید این کار رو انجام بدم
+فردا الان هم برو خونه ی خودت
-باشه پس فردا نیبینمت میگم...جونگکوک
+بله
-میتونم قبل از رفتن بغلت کنم
دستاش رو باز کرد
و منو رفتم توی بغلش
-دوست دارم
از خودش جدام کرد و گفت
+بهتر دیگه بری ماشین دم در منتظرته
-اوهوم خدافظ
و از اتاق رفت بیرون
+احمق...ادامه دارد
[اینم ادامه عیدیتون]
شرط:
کامنت:۶۰[کامنت زیبا]
لایک:۷۰
کمی تکون خوردم تا موقعیت رو بیشتر درک کنم
چشمام رو باز کردم و ب دور و ورم نگاه کردم جای اشنایی بود
با یاد اوردن این ک اتاق اربابه سریع بلند شدم
-وای وای من اینجا چیکار میکنم
سریع رفتم سمت در و باز کردم با سرعت از اتاق خارج شدم اما ب چیزی برخورد کردم
+کجا میخای بری
-ارباب من معذرت میخام نمیدونم توی اتاق شما چیکار دارم اما الان میرم ببخشید مزاحم شدم
خواستم از کنارش رد شم که بازوی منو گرفت و ب خودش نزدیک کرد
+اولن بدون اجازه من جایی نمیری دومن ارباب نه مگه نگفتم وقتی تنهاییم بهم بگو جونگکوک و سومن چرا بدون خوردن غذا میای اینجا
دستش رو از بازوم جدا کردم و ازش فاصله گرفتم
-من باید برم خونه خودم و اگر برای شما مزاحمتی ایجاد کردم معذرت میخام ارباب
چشماشو بست و نفس عمیقی کشید و گفت
+ارباب نه بگو جونگکوک
-من فقط ی خدمتکارم نمیتونم اربابم رو با اسم صدا کنم
+وقتی اربابت ی چیزی میگه فقط باید بگی چشم اینم نمیدونی
-اما فقط وقتی بتونی انجامش بدی
خواست چیزی بگه ک پریدم وسط حرفش
-بهتره من دیگه برم
اینبار تا خواستم برم منو روی کولش انداخت
بخاطر کار یهوییش نمیدونستم باید چ ریاکشنی نشون بدم
با دستام به کمرش ضربه میزدم
-منو بزار زمین
اما جوابی نشنیدم
-لعنت ب من که برگشتم اینجا
رفتیم توی اتاق خودش و منو انداخت روی تخت برگشت و در رو قفل کرد
و اومد سمت من
+خب کجا بودیم اها ک منو با اسم صدا نزنی
اومد سمتم
-تورو خدا با من کاری نداشته باش
اومد روی تخت و روی من خمیه زد
الان من زیرش بودم و اونم روی من بود
+یادت رفته گفته بودم چی توی هر شرایطی توی چشمام نگاه کن
-نمیخام بزارین من برم
فکم رو گرفت و ثابت نگهش داشت
+گفتم توی چشمام نگاه کن(با داد
توی چشماش نگاه کردم
+اسممو بگو
اما چیزی نگفتم
+گفتم اسمم رو بگو(لحن تند
-جونگکوک
+دوباره
-جونگکوک
+خب الان ازت میپرسم روی حرف من..
-چیزی نمیگم
+تو مال منی
-من مال توهم
+افرین دختر خوب
نمیدونم چرا اما سرم رو اوردم بالا تا ببوسمش حس تشنگی داشتم
اما قبل از اینکه لبم ب لبش برسه از روم بلند شد
نیشخندی زد
+فعلا نمیتونی چیزی ک میخای رو داشته باشی هروقت کاری ک گفتم رو کردی اون وقت بهت میدمش
-اما..من
+تو اول باید مطمئن شم که همه کار برای من انجام میدی
-چ کاری باید انجام بدم
+اون نفری بود ک اون روز بخاطرش کتکت زدم اون جاسوس رو بکش و بهم نشون بده ک همه کار بخاطر من انجام میدی
-..م..من..نمیت..ونم..ا..دم..بکشم..
+پس هیچوقت نمیتونی منو داشته باشی
ب چشماش نگاه کردم
-باشه میکشم کی باید این کار رو انجام بدم
+فردا الان هم برو خونه ی خودت
-باشه پس فردا نیبینمت میگم...جونگکوک
+بله
-میتونم قبل از رفتن بغلت کنم
دستاش رو باز کرد
و منو رفتم توی بغلش
-دوست دارم
از خودش جدام کرد و گفت
+بهتر دیگه بری ماشین دم در منتظرته
-اوهوم خدافظ
و از اتاق رفت بیرون
+احمق...ادامه دارد
[اینم ادامه عیدیتون]
شرط:
کامنت:۶۰[کامنت زیبا]
لایک:۷۰
۳۴.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.