فقط یکبار دیگر p18
دستاشو از زیر زانوم و شونم برداشت و گذاشتم رو تخت پتو رو روم کشید
وقتی پیشونیم رو بوسید با چشمای بسته لبخندی رو لبام جای گرفت. صدای کیونگ سان باعث شد بیدار شم: کنیا...خواهری پاشو باید بری کمپانی
لایه چشامو باز کردم: دلم میخواد ۵ روز بی وقعه بخوابم ولی حیف که نمیشه
خندید و گفت: وقتی برگردم سرکار ۵ روز که خوبه خودم ۵ ماه بهت استراحت مطلق میدم
پاشدم و کت شلوار کیونگ سان رو تنم کرده
من: کیونگ سان به غذا سر زدم نیم ساعت دیگه میتونی زیرشو خاموش کنی
کیونگ سان: باشه دستت درد نکنه
آماده شدم یه بطری آب و یکم خوراکی و قهوه گزاشتم تو کیف دوشیم تا ضعف نکنم، خود کیونگ سان رسوندم کمپانی
همه مثل من کت شلوار پوشیده بودن.....وقتی وارد شدم همه جلو در وایساده بودن منم رفتم جیمز با دیدنم اومد و سلام کرد
جیمز: کت شلوار کیونگ سان تو تنت تیلی زار میزنه
خندیدم و به خودش نگا کردم هیکل ورزیده و درشتش تو اون کت شلوار مشکی بیشتر خودنمایی میکرد مثل بقیه ...حق داشت چنین چیزی به من بگه
من: همیشه ریزه میزه تر از کیونگ سان بودم تازشم اون کلی بدنسازی و اینجور چیزا رفته من فقط کاراته بلدم......البته هر دومون کلاس کاراته رفتیم ولی کیونگ سان چیزای دیگه هم رفت...در ضمن اون پسره من..
وقتی فهمیدم چی گفتم حرفم رو خوردم نگران به جیمز نگاه کردم ک چشاشو ریز کرده بود: تو چی؟؟
گلومو صاف کردم و سعی کردم خونسرد باشم: خب ..منظورم..اینه که اون یه پسر درشت جثس ...من از بچگی ازش لاغر تر بودم
با صدای استاد فرصت نکرد چیزی بگه : خب همگی آماده این؟
بلند گفتیم : بله
تذکرات لازم رو بهمون داد و با بیسیم گفت: اعضا رو بگین بیان پایین
حدود یک دقیقه بعد اعضا اومدن بیرون تعظیم کردیم
استاد: خوب مراقب باشید میتونید برید
به سمت جیمین رفتم و سلام کردم دستمو رو به سمت جلو گرفتم و گفتم: بفرمایید
راه افتاد کمی جلو تر از خودش قدم برمیداشتم
وقتی پیشونیم رو بوسید با چشمای بسته لبخندی رو لبام جای گرفت. صدای کیونگ سان باعث شد بیدار شم: کنیا...خواهری پاشو باید بری کمپانی
لایه چشامو باز کردم: دلم میخواد ۵ روز بی وقعه بخوابم ولی حیف که نمیشه
خندید و گفت: وقتی برگردم سرکار ۵ روز که خوبه خودم ۵ ماه بهت استراحت مطلق میدم
پاشدم و کت شلوار کیونگ سان رو تنم کرده
من: کیونگ سان به غذا سر زدم نیم ساعت دیگه میتونی زیرشو خاموش کنی
کیونگ سان: باشه دستت درد نکنه
آماده شدم یه بطری آب و یکم خوراکی و قهوه گزاشتم تو کیف دوشیم تا ضعف نکنم، خود کیونگ سان رسوندم کمپانی
همه مثل من کت شلوار پوشیده بودن.....وقتی وارد شدم همه جلو در وایساده بودن منم رفتم جیمز با دیدنم اومد و سلام کرد
جیمز: کت شلوار کیونگ سان تو تنت تیلی زار میزنه
خندیدم و به خودش نگا کردم هیکل ورزیده و درشتش تو اون کت شلوار مشکی بیشتر خودنمایی میکرد مثل بقیه ...حق داشت چنین چیزی به من بگه
من: همیشه ریزه میزه تر از کیونگ سان بودم تازشم اون کلی بدنسازی و اینجور چیزا رفته من فقط کاراته بلدم......البته هر دومون کلاس کاراته رفتیم ولی کیونگ سان چیزای دیگه هم رفت...در ضمن اون پسره من..
وقتی فهمیدم چی گفتم حرفم رو خوردم نگران به جیمز نگاه کردم ک چشاشو ریز کرده بود: تو چی؟؟
گلومو صاف کردم و سعی کردم خونسرد باشم: خب ..منظورم..اینه که اون یه پسر درشت جثس ...من از بچگی ازش لاغر تر بودم
با صدای استاد فرصت نکرد چیزی بگه : خب همگی آماده این؟
بلند گفتیم : بله
تذکرات لازم رو بهمون داد و با بیسیم گفت: اعضا رو بگین بیان پایین
حدود یک دقیقه بعد اعضا اومدن بیرون تعظیم کردیم
استاد: خوب مراقب باشید میتونید برید
به سمت جیمین رفتم و سلام کردم دستمو رو به سمت جلو گرفتم و گفتم: بفرمایید
راه افتاد کمی جلو تر از خودش قدم برمیداشتم
۵۲.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.