∆میافیای خشن من∆
∆میافیای خشن من∆
Part12
|ویوات|
نفس داغش که مبخورد تو صورتم اذیتم میکرد میخواستم حلش
بدم که محکم تر دستشو چسبوند به دیوار
یهو مامانش صداش کرد و سریع ازم جدا شد
م٫ک:میدونم است و خیلی دوس دارم پسرم اما اول بزار ازدواج کنید
بعد
کوک:من رفتم خدافظ همسر قشنگم
م٫ک:خیلی دوست داره
و اونم رفت
ات:اره شما خبر ندارید که میمیره واسم اوفف
به و چنتا زن دیگه اومدن تو
•••
•••
•••
زنا بعد از اینکه ارایشم کردن از اتاق رفتن بیرون
جلو اینه بودم
واقعا خیلی خوشگل بودم کاش الان با سوهو ازدواج میکردم بجای کوک
یهو در اتاق باز شدو سوهو اومد داخل من سریع از رو صندلی پاشدم
سوهو:راسته راسته داری با کوک ازدواج میکنی
ات:اره
سوهو:ات نه من میدونم تو دوسش نداری تو منو دوس داشتم نمیتونی
یهو یکی دیگه رو دوس داشته باشی من میدونم بیا بیا فراریت میدم
میربم خارج از کشور باهم ازدواج میکنیم
کوک:وایی چقد خوشگل شدی با بریم دیگه همه تو سالن منتظره ماان عاعا
داداش تو چرا اینجایی مگه نباید تو سالن باشی
سوهو:ام اومدم یه وسیلمو که مهمونی بود جا گذاشته بودم بردارم
که گفتم بیام اتم ببینم
کوک:اهان خب ات بریم
دستمو گرفت و کشوند دنبال خودش
رفتم سوار ماشین شدیم
هوا خیلی سرد بود من دستام چون باز بود داشت یخ میزد
کوک:اوا سردت شده میخوای گرمت کنم
ات:چجوری
دستاشو واکرد
کوک:اینجوری
ات:نمیخوام
کوک:خوددانی پس یخ بزن
•••
•••
•••
رسیدیم پییاده شدیم و رفتیم داخل وارد سالن شدیم
وایستادیم جلو به مرده شروع مرد به حرف زدن
من غرق افکار خودم بودم و خیره به چهره ی سوهو بودم
تو چشاش اشک پر شده بود
که به و با صدای کوک به خودم اومدم
کوک:جواب بده
ات:چی باید بگم.
کوک:بله
است:بله?
یهو کل سالن رفت رو هوا انگار دیگه من و کوک واقعا زن و شوهر شدیم
•••
•••
•••
رسیدیم خونه کسی خونه نبود برعکس همیشه
کوک:خب اول برو اتاقت لباستو عوض کن بعد با باهم قهوه بخوریم
ات:باشه
رفتم لباسمو عوض کردمو رفتم پایین
رفتم نشستم پیش کوکو یکی از قهوه های روی میزو برداشتم و خوردم
کوک:خیلی ذوق دارم
ات:چرا
کوک:چون امشب بابا میشم
ات:نه
کوک:اره
ات:میگم نه
یهو کوک براید استایل بغلم کردو برد سمت همون اتاق مسخره که نشونم
داده بود با به حرکت شما و گلای رو تخت و ریخت زمین منو گذاشت رو تخت و شروع کرد به در اوردن لباساش
وقتی لباس خودشو در اورد اومد سمت منو دید نمیزارم
لباسمو دراره با یه حرکت تو تنم جرشون داد
°•پایان•°
Part12
|ویوات|
نفس داغش که مبخورد تو صورتم اذیتم میکرد میخواستم حلش
بدم که محکم تر دستشو چسبوند به دیوار
یهو مامانش صداش کرد و سریع ازم جدا شد
م٫ک:میدونم است و خیلی دوس دارم پسرم اما اول بزار ازدواج کنید
بعد
کوک:من رفتم خدافظ همسر قشنگم
م٫ک:خیلی دوست داره
و اونم رفت
ات:اره شما خبر ندارید که میمیره واسم اوفف
به و چنتا زن دیگه اومدن تو
•••
•••
•••
زنا بعد از اینکه ارایشم کردن از اتاق رفتن بیرون
جلو اینه بودم
واقعا خیلی خوشگل بودم کاش الان با سوهو ازدواج میکردم بجای کوک
یهو در اتاق باز شدو سوهو اومد داخل من سریع از رو صندلی پاشدم
سوهو:راسته راسته داری با کوک ازدواج میکنی
ات:اره
سوهو:ات نه من میدونم تو دوسش نداری تو منو دوس داشتم نمیتونی
یهو یکی دیگه رو دوس داشته باشی من میدونم بیا بیا فراریت میدم
میربم خارج از کشور باهم ازدواج میکنیم
کوک:وایی چقد خوشگل شدی با بریم دیگه همه تو سالن منتظره ماان عاعا
داداش تو چرا اینجایی مگه نباید تو سالن باشی
سوهو:ام اومدم یه وسیلمو که مهمونی بود جا گذاشته بودم بردارم
که گفتم بیام اتم ببینم
کوک:اهان خب ات بریم
دستمو گرفت و کشوند دنبال خودش
رفتم سوار ماشین شدیم
هوا خیلی سرد بود من دستام چون باز بود داشت یخ میزد
کوک:اوا سردت شده میخوای گرمت کنم
ات:چجوری
دستاشو واکرد
کوک:اینجوری
ات:نمیخوام
کوک:خوددانی پس یخ بزن
•••
•••
•••
رسیدیم پییاده شدیم و رفتیم داخل وارد سالن شدیم
وایستادیم جلو به مرده شروع مرد به حرف زدن
من غرق افکار خودم بودم و خیره به چهره ی سوهو بودم
تو چشاش اشک پر شده بود
که به و با صدای کوک به خودم اومدم
کوک:جواب بده
ات:چی باید بگم.
کوک:بله
است:بله?
یهو کل سالن رفت رو هوا انگار دیگه من و کوک واقعا زن و شوهر شدیم
•••
•••
•••
رسیدیم خونه کسی خونه نبود برعکس همیشه
کوک:خب اول برو اتاقت لباستو عوض کن بعد با باهم قهوه بخوریم
ات:باشه
رفتم لباسمو عوض کردمو رفتم پایین
رفتم نشستم پیش کوکو یکی از قهوه های روی میزو برداشتم و خوردم
کوک:خیلی ذوق دارم
ات:چرا
کوک:چون امشب بابا میشم
ات:نه
کوک:اره
ات:میگم نه
یهو کوک براید استایل بغلم کردو برد سمت همون اتاق مسخره که نشونم
داده بود با به حرکت شما و گلای رو تخت و ریخت زمین منو گذاشت رو تخت و شروع کرد به در اوردن لباساش
وقتی لباس خودشو در اورد اومد سمت منو دید نمیزارم
لباسمو دراره با یه حرکت تو تنم جرشون داد
°•پایان•°
۱.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.